مهرخوبان




زندگی و سیره امام جواد علیه السلام

سوال - لطفا درباره زندگی و سیره امام جواد علیه السلام به طور مختصر توضیح بفرمایید .

 

پاسخ - امام نهم شیعیان حضرت جواد علیه السلام در سال 195 ه.ق در مدینه ولادت یافت .
نامش محمد ومعروف به جواد و تقى است .
القاب دیگرى مانند : رضى و مقتى نیز داشته , ولى تقى از همه معروفترمیباشد .
مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقى علیه السلام هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود .
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه.ق  مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه علیه السلام انتقال یافت .
مأ مون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى ونفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت, سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
از اینجا بود که مأمون نخستین کارى که کرد , دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جوادعلیه السلام درآورد , تا مراقبى دایمى و از درون خانه , برامام گمارده باشد .
رنجهاى دایمى که امام جواد علیه السلام از ناحیه این مأ مور خانگى برده است , در تاریخ معروف است .
از روشهایى که مأ مون در مورد حضرت رضا علیه السلام به کار می بست , تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأ مون و بعد معتصم عباسى میخواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام علیه السلام را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد علیه السلام نیز چنین روشى را به کار بستند .
به خصوص که در آغاز امامت هنوزسنّى از عمر امام جواد علیه السلام نگذشته بود .
مأ مون نمیدانست که مقام ولایت وامامت که موهبتى است الهى , بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد .
حضرت جواد علیه السلام با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذربود , و در دوره اى که فرقههای مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران , زندگى میکردند و علوم و فنون سایرملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرارگرفته بود،  با کمى سنّ وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که ازسرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى جاری بود, احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت .
براى نمونه, یکى از مناظره هاى ( = احتجاجات ) حضرت امام محمدتقى علیه السلام را در زیر نقل میکنیم : عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤاد بود, نقل میکند که ذرقان گفت: روزى دوستش ( ابن ابى دؤاد ) از دربار معتصم عباسى به من رسید .
گفتم : چه شده است که امروزاین چنین ناراحتى ؟ گفت: در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضاجریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و اقرار به ى کرده بود .
خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید .
عدّه اى از فقها حاضر بودند, خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند, و محمد بن على الرضا را هم خواست .
خلیفه از ما پرسید: حدّ اسلامى چگونه باید جارى شود؟ من گفتم: از مچ دست باید قطع گردد .
خلیفه گفت: به چه دلیل ؟ گفتم: به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است , ودر قرآن کریم در آیه تیمم آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم .
بسیارى ازفقیهان حاضر در جلسه گفته من را تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید .
خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : . و ایدیکم الى المرافق .
و این آیه نشان میدهد که دست را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء میشود .
و چون بحث و اختلاف پیش آمد, خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمد بن على کرد و گفت: یا اباجعفر, شما در این مسئله چه میگویید؟ آن حضرت فرمود: علماى شما در این باره سخن گفتند .
من را از بیان مطلب معذور بدار .
خلیفه گفت: به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود: اکنون که من را سوگند میدهى پاسخ آن را می گویم .
این مطالبى که علماى اهل سنّت درباره حدّ ى بیان کردند خطاست .
حدّ صحیح اسلامى آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید: چرا ؟ امام علیه السلام فرمود: زیرا رسول الله ( ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانى, دو کف دست, دو سر زانو, دو انگشت ابهام پا, و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمی ماند, و در قرآن کریم آمده است و انّ المساجد لله . سجده گاه هااز آن خداست, پس کسى نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهى و منطقى بسیار مسرور شد, و آن را تصدیق کرد و امرنمود انگشتان را برابر حکم حضرت جواد علیه السلام قطع کردند .
ذرقان می گوید: ابن ابى دؤاد سخت پریشان شده بود, که چرا نظر او در محضرخلیفه رد شده است .
سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت: یا امیرالمؤمنین, آمده ام تو را نصیحتى کنم و این نصحیت را به شکرانه محبّتى که نسبت به ما دارى می گویم .
معتصم گفت: بگو .
ابن ابى دؤاد گفت: وقتى مجلسى از فقها و علما تشکیل میدهى تا یک مسئله یا مسائلى را در آنجا مطرح کنى, همه بزرگان کشورى و لشکرى حاضر هستند, حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى که در حضور تو می شود هستند, و چون میبینند که رأ ى علماى بزرگ تو در برابر رأى محمد بن على الجواد ارزشى ندارد, کم کم مردم به آن حضرت توجه میکنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل میگردد, و پایه هاى قدرت و شوکت تو متزل می گردد .
این بدگویى و اندرز غرورآلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد .
این روش را - قبل از معتصم - مأ مون نیز در مورد حضرت جوادالأ ئمه علیه السلام به کار می برد, چنانکه در آغاز امامت امام نهم, مأ مون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اکثم که قاضى بزرگ دربار وى بود خواست تا از امام علیه السلام پرسشهایى کند, شاید بتواند از این راه به موقعیت امام علیه السلام ضربتى وارد کند .
امّا نشد, و امام از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزى از آنجا که یحیى بن اکثم به اشاره مأ مون می خواست پرسشهاى خودرا مطرح سازد مأ مون نیز موافقت کرد, و امام جواد علیه السلام و همه بزرگان ودانشمندان را در مجلس حاضر کرد .
مأ مون نسبت به حضرت امام محمد تقى علیه السلام احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیى خواست آنچه می خواهد بپرسد .
یحیى که پیرمردى سالمند بود, پس از اجازه مأ مون و حضرت جواد علیه السلام گفت, اجازه می فرمایى مسأ له اى از فقه بپرسم؟ حضرت جواد فرمود: آنچه دلت می خواهد بپرس .
یحیى بن اکثم پرسید: اگر کسى در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند؟ حضرت جواد علیه السلام فرمود: آیا قاتل صید مُحل بوده یا مُحرم؟ عالم بوده یاجاهل؟ به عمد صید کرده یا خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده؟ آیا حیوانى را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه؟ آیا این عمل درشب بوده یا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج؟ یحیى دچار حیرت عجیبى شد .
نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیرانداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست .
درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأ مون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتى که بر مجلس حکمفرما بود ,روى به بنى عباس و اطرافیان کرد و گفت: - دیدید و ابوجعفر محمد بن على الرضا را شناختید؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد .
موقعیت امام جواد علیه السلام پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد علیه السلام در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت , و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که هریک خود قلّه اى بودند ازقلّه هاى فرهنگ و معارف اسلامى بودند مانند: ابن ابى عمیر بغدادى , ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى , احمد بن ابى نصربزنطى کوفى , ابوتمام حبیب اوس طائى  شاعر شیعى مشهور , ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن سوم هجرى می زیسته اند .
اینان نیز (همچنان که امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هرکدام به گونه اى مورد تعقیب و گرفتارى بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و به او گفتند قانع نشد و گفت میخواهم عقیده ى او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود, امیرانى که خود اهل شعر وادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود, چنانکه درتاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسى شعر او را براى آنان , بدون اطلاع قبلى , می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند, همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنى شاعر شیعى معتقد به امام جواد علیه السلام و مروج آن مرام , دستور میدادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز درزمان هارون و مأ مون, محنت هاى بسیار دید, او را سالها زندانى کردند, تازیانه ها زدند .
کتابهاى او را که مأ خذ عمده علم دین بود, گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و . بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار میکرد و چه ظالمانه.


شهادت حضرت جواد علیه السلام
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه عمرش کوتاه بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده ومسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده, تاابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال ودوره امامتش 17 سال بوده است .

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

تلفن 09640 – و  09650


تشریح دستاوردهای 40 ساله انقلاب اسلامی از زبان سید حسن نصرالله

نصرالله: ما داریم علم را وارد می‌کنیم اما ایران جز تولیدکنندگان است.در منطقه در تولید علم اول و در دنیا هفتم است و از نظری شانزدهم است. ایران در بسیاری از امور در منطقه اول است.

سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان دیروز در جمع هزاران نفری اعضاء و حامیان حزب الله و نیز سفرای خارجی در بیروت به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران به صورت تلویزیونی سخنرانی کرد.


به گزارش

عصرایران به نقل از "العالم" ، دبیر کل حزب الله لبنان در این سخنرانی دستاوردهای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی طی 4 دهه گذشته به رغم دشمنی‌ها و تحریم‌های ایالات متحده آمریکا را برشمرد.
نصرالله در این برنامه که به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی، " چهل بهار" نام‌گذاری شده بود، گفت:

"من فهرستی آماده کرده‌ام که طولانی است.

سرنگونی رژیم شاه که سرسخت‌ترین دیکتاتوری در خاورمیانه بود اگر نگویم بدترین در جهان. اخراج آمریکا و ان و مفسدان و شرکت‌های آنان از ایران.

اخراج اسرائیل از ایران و قطع روابط با رژیم صهیونیستی و تبدیل کردن سفارت آن به سفارت فلسطین.

دستیابی به استقلال واقعی. همانطور که شعار استقلال آزادی، جمهوری اسلامی داده می‌شد و این تحقق یافت و بعد از چهل سال هنوز حفظ شده و این یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهاست که با همه فشارهای جامعه بین‌المللی و آمریکا و صندوق بین‌المللی پول و دیگر نهادهای بین‌الملی حفظ شده است.

ایران موفق شده که استقلال راهبردی و ی خود را حفظ کرده و کسی نمی‌تواند ت و راهبرد خود را بر ایران تحمیل کند. بدست آوردن استقلال دستاوردی است و نگه داشتن آن در طول چهل سال دستاورد بزرگ‌تری است. ایران از معدود کشورهای دنیاست که استقلال خود را حفظ کرده است، اگر نگوییم تنها کشور بلکه یکی از دو سه یا چهار پنج کشور دنیاست."

او گفت: حفظ هر آنچه در ایران بود، یکی دیگر از دستاوردهاست. نه چاه نفت نه تاسیسات نفتی ویران شد. نه کلیسایی خراب شد نه نهادی دولتی تاراج شد و نه وارد درگیری داخلی شد بلکه همه امکانات خود را به عنوان ملک و دارایی مردم حفظ کرد و از تهدید تاراج حفظش کرد.

حفظ وحدت ملی از زمان انقلاب نیز دستاورد دیگر است. بر خلاف تلاش‌های آمریکا، انگلیس و دیگران برای تحریک قومیت‌ها مثل کردها در کردستان یا عرب‌ها در خوزستان یا دیگر قومیت ها مثل آذری‌ها، مقامات توانستند این وحدت را حفظ کنند.

دبیر کل حزب الله اضافه کرد: ایستادگی در مقابل همه توطئه‌های داخلی که علیه ایران شکل گرفت یا مثل انتقام‌هایی که تلاش می‌کردند در داخل انجام شود و خیلی از سران را ترور کردند. اما انقلاب ایستاد و از همه این مصائب گذشت و از روز اول ساخت نظام جدید بر اساس حاکمیت دینی مردم را که امام وعده داده بود، آغاز کرد. شما ببینید به جای دموکراسی امام مفهوم بومی خود را داشت. حاکمیت مردمی. حاکمیت دینی یا اسلامی مردم.

نصرالله گفت: شعار جمهوری اسلامی از ابتدا روشن بود که مردم سر می‌دادند. با این حال همه‌پرسی برگزار شد و اکثریت قریب به اتفاق مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. سپس مجلس خبرگان انتخاب شد و سپس برای قانون اساسی تدوین و برای آن همه‌پرسی برگزار شد و مردم رأی داد. امام نیامد بگوید که الان شرایط سخت و است و این مسائل باشد برای بعد. خیر. از ابتدا به رأی مردم گذاشته شد.

سپس انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگان مجلس و غیره برگزار شد.

انتخابات در ایران حتی در زمانی که استان‌های ایران را صدام بمباران می کرد و موشک‌هایش به تهران می‌رسد، یک روز هم تعطیل نشد و حتی یک تمدید دوره ریاست هم انجام نشد - هر چند که ما اینجا در لبنان به تمدید متهم هستیم-. با همه اینها از روز اول جنگ بر ایران تحمیل شد اما ایران ایستادگی کرد. جنگی شبه‌جهانی بر ایران به رهبری آمریکا و شوروی تحمیل شد و همه از صدام حمایت می‌کردند.

کشورهای عربی جز سوریه از صدام حمایت می کردند. همه گونه سلاحی به صدام دادند حتی سلاح شیمیایی و در مقابل ایران را از همه چیز حتی سیم خاردار محروم کردند اما ایران ایستاد.

او افزود: آغاز عملیات بازسازی که تا امروز ادامه یافته است. تثبیت بنیه نظام و نقش منطقه‌ای. در همه این شرایط و تحت همه فشارها ایران از مسئولیت‌های خود در منطقه مثل مسئله فلسطین یا سوریه و لبنان یا مسئولیتش در قبال همه کشورها مثل افغانستان که همسایه‌اش است، کوتاهی نکرده است.

 

دبیر کل حزب الله یادآور شد: البته می‌دانید که خیلی چهره ایران را در تبلیغات و رسانه تخریب کرده‌اند. یکی از مسئولان می‌گفت زمانی‌که به ایران سفر کردم خیلی غافلگیر شدم از نظم و نظافت و سازندگی و….

بگذارید از ولایت فقیه بگویم. در هفته‌های گذشته با یکی از دوستان داشتیم ایران فعلی را با زمان شاه مقایسه می‌کردیم. در صنعت، علم، ورزش، کشاورزی و حوزه نظامی و حوزه‌های دیگر. دیدیم در زمان چهل ساله که زیر نظر ولایت فقیه بوده و ده سال آن را امام بوده و باقی آن را امام ‌ای رهبری استثنایی بوده که خدا بقیه جان مرا بگیرد و به ایشان بدهد و این را به صورت دعایی نمی‌گویم، بلکه صراحتاً می‌گویم که خدا بقیه عمر مرا بگیر و بر عمر این رهبر استثنایی بیفزا.

شما ببینید در مدت رهبری ولایت فقیه و در محاصره و تحریم‌های فراگیر از سال ۱۹۷۹ و در سایه ترور دانشمندان و دیگر سران، ایران همچنان ایستاده است. در نظر داشته باشید که این انقلاب وارث نظام شاه بود که ایران را خراب کرده بود. امام می‌گفت این رژیم شهرها را خراب کرده و گورستان‌ها را آباد کرده است. در زمان شاه جمعیت ایران حدود سی میلیون بود و الان هشتاد میلون.

نصرالله افزود: تولید علم. ما داریم علم را وارد می‌کنیم اما ایران جز تولیدکنندگان است. ایران در زمان شاه در حوزه تولید علم هیچ جایگاهی نداشت، اما در زمان ولایت فقیه، در منطقه در تولید علم اول و در دنیا هفتم است و از نظری شانزدهم است.

ایران در بسیاری از امور در منطقه اول است.

از نظر دانشگاه‌ها، در زمان انقلاب، ۲۳۰ دانشگاه بود و الان بیش از سه هزار دانشگاه و مرکز علمی. در زمان شاه اسمی از دانشمندان یا اندیشمند ایرانی نبود در هیچ حوزه‌ای، اما در ایران کنونی بیش از دویست اندیشمند بین‌المللی ایرانی مقالات منتشر می‌کنند.

استادهای دانشگاه آن زمان ۵ هزار بود و اکنون هشتاد هزار و اندی است.

تعداد دانشجویان صد و پنج هزار بود و اکنون بیش از چهار میلیون است. یعنی بیست و پنج برابر. یعنی در این چهل سال دانشگاه ساخته‌اند، دانشجو و استاد تربیت کرده‌اند و…، بی‌سوادی اکنون صد در صد ریشه‌کن شده و

در فرهنگ و حوزه کتاب ۱۵۰۰ عنوان کتاب منتشر شده بود، اما در سال گذشته فقط در یک سال ۱۰۷ هزار عنوان منتشر شد (یعنی در حوزه‌های مختلف).

ن نویسنده قبل از انقلاب کمتر از ۵۰ بود و امروز هشت هزار نفر زن نویسنده و مولف ثبت شده است.

او ادامه داد: تخصص‌های پزشکی مجموعاً که شامل همه حوزه‌ها، در زمان شاه ۵۹۰۰ متخصص بود، اما امروز دویست هزار متخصص وجود دارد.

در حوزه سلول‌های بنیادی که کشورهای معدودی در آن پیشرفته هستند، ایران هشتمین کشور دنیا است

و در حوزه ژن‌ها بعد از آمریکا دوم است. اینها در زمان حکومت ولایت فقیه است.

در پیوند کلیه در زمان شاه، کلاً پنجاه مورد انجام شد، اما در طول چهل سال گذشته ۵۰ هزار پیوند انجام شده و طبق آمار علمی، کمترین مدت انتظار در جهان برای پیوند کلیه، ایران است.

این حکومت ولایت فقیه است.

صنعت داروسازی. ایران در سال ۱۹۷۹ هفتاد درصد نیاز دارویی خود را وارد می‌کرد. اما الان ایران ۷۹ درصد نیاز دارویی‌اش را تولید می‌کند و جزء صادرکنندگان نیز هست. پس چرا آمریکایی‌ها می‌ترسند که ایران به لبنان بیاید؟ (خنده).رتبه یازدهم در صنعت داروسازی دارد.

دبیر کل حزب الله گفت: در زمان شاه ایران رتبه اول خاورمیانه را در سرم‌سازی، شبیه‌سازی دارد. در بهداشت و سلامت که سازمان ملل تحقیقاتی در خصوص امید به زندگی دارد، ایران را که علیه‌اش تبلیغ می‌کنند که فرهنگ شهادت و مرگ دارند، کشور اول در امید به زندگی است و در حد ۷۵ سال است در حالی که برخی کشورها آرزوی زندگی دارند.

در فناوری نانو که کشورهایش معدود هستند، ایران در مرکز پنجم در علم نانو و ششمین کشوری است که عمل آن را دارد و تولیدات نانو خود را به چندین کشور صادر می‌کند.

اسرائیل از تخصص‌های مهندسی ایران شگفت‌زده است. در حوزه های مختلف مهندسی.

ایران در منطقه در ریاضی و فیزیک اول است. در علوم فضا و اعزام موجود زنده فعال است. یکی از شش کشوری که توانسته موجود زنده اعزام کند و زنده بازگرداند.

نصرالله اظهار کرد: ایران دومین کشور در تولید انرژی است.

در انرژی هسته‌ای اول و دوازدهم در دنیاست. طبیعتاً مقایسه‌ای نمی‌توانم در این حوزه‌ها با زمان شاه کنم چون هیچکدام آن موقع وجود نداشته اصلاً.

درحوزه صنعت نظامی، در زمان شاه پنج درصد نیازش را تولید می‌کرد و با همه دلال‌بازی‌ها با قیمت‌های گران از آمریکا خرید می‌کرد. اما امروز در حکومت ولایت فقیه، ایران ۹۰ درصد نیاز نظامی خود را تولید می‌کند و پنج میلیارد دلار صادرات دارد. همه چیز ایران می‌سازد، از سلاح سبک تا پدافند هوایی و تجهیزات دریایی و کشتی و زیردریایی و تانک و جنگ‌افزار جنگال، سیستم‌های دریایی، رایانه‌های شلیک موشک و…. آمریکا امروز دیده این کشور مشکل است.

ایران با دانشمندان و امکانات داخلی و اذهان و اندیشه‌های فرزندان خود، این دستاوردها را به دست آورده است. می‌توانست همه اینها را از خارج بخرد اما آن وقت فقط پولش ملی بود و باقی آن خارجی بود.

صنعت کشتی‌سازی. ایران امروز موتورهای دریای و کشتی می‌سازد.

صنعت خودروسازی که در دنیا دوازدهم است و شانزدهم در وسایل نقلیه مختلف است.

در صنعت فولاد دهم در دنیاست.

در برق تولید دارد و صادر می‌کند، در حالی که خودش سرزمین وسیعی است. هشتاد میلیون جمعیت و ۲۴ ساعته برق در اختیار است [لبنان و حتی بیروت دچار قطعی برق است به صورت روزانه].

در گازرسانی در حکومت ولایت فقیه، بیست میلیون خانوار با لوله‌کشی گاز دارند نه با کپسول گاز.

ایران هفتم در دنیاست از نظر آب شرب ارزان.

در حوزه ورزش، در خیلی از رشته‌های فردی، اول دوم یا سوم است. در ورزش ن، قبل از انقلاب، پنج مدال ن بدست آمده بود.

وی تصریح کرد: ببینید این دستاوردها در حوزه های مختلف، در زمان شاه و ملک نبوده بلکه در حکومت ولایت فقیه، اسلام، دین، قانون و ارزش‌های اخلاقی و حاکمیت مردم و حکومت امام خمینی و امام ای است.

در عرصه ی دو حزب سه حزب بود. اما حدود دویست و پنجاه حزب فعال است. این ایران است. البته نمی‌خواهیم بگوییم که در ایران مشکلی نیست. بیکاری هست مشکلات هست. خواسته‌ها و آرزوهای به حقی هست و مشکلات هم وجود دارد. کسی هم اینها را انکار نمی‌کند. امام ای مسئولان و نمایندگان می‌گویند، اما باید منصف بود. این کشور کجاست برادران؟ در غرب آسیا.

این کشور در خاورمیانه است. در کنار جهان عربی و اسلامی که اکثریت قریب‌به‌اتفاق نیازهایش در همه حوزه‌ها را از صنعت و فناوری گرفته تا امور دیگر، وارد می‌کند. این ایران است.

این دستاوردها نبود اگر فداکاری، ایستادگی، انسجام، وحدت ملی، حضور رهبری، فداکاری مسئولان و مردم، صبر و شکیبایی و امید نبود. صرفاً به دعا نیست بلکه به تلاش و تحمل و تفکر و اندیشه و علم و فداکاری است.

دبیر کل حزب الله همچنین بیان کرد: انقلاب اسلامی با پیروزی خود سبب احیاء دین و بازگشت مردم به دین و احیای احترام به دین شد. احیای اسلام واقعی و سبب کمک دین به مردم برای برپاخاستن و ایستادن مقابل دیکتاتورها شد تا پیروزی در برابر اشغالگران به دست بیاید.

ایستادن مقابل سلطه‌جویی آمریکا یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران است که مقابل آن ایستاد و گفت جایی برای ترس و سستی و خواری و شکست نیست. نه در حوزه ی، نه در حوزه نظامی و حوزه‌های دیگر. سیطره آمریکا بر ایران از بین رفت و این از بزرگ ‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است.

ایستادن مقابل اشغالگری اسرائیل. زمانی که کمپ دیوید امضا شد و کفه ترازو به سمتی دیگر سنگین شد، انقلاب اسلامی ایران آمد و وضعیت را کمی متعادل کرد.

نزدیک شدن اقشار مختلف مردم ایران از مسلمان و مسیحی و ملی‌گراها و دیگران.

حمایت از مردم منطقه در فلسطین، لبنان و محور مقاومت در منطقه. اینها دستاوردهای بزرگی است که در طول چهل سال به دست آمده است. حتماً می‌دانید که طرح‌شان از نیل تا فرات بود.

مقابله با فتنه تکفیر و تروریسم. آمریکا به اعتراف ترامپ، داعش را درست کرد تا بهانه‌ای کند برای اشغال عراق، اما مرجعیت دینی در عراق فتوا داد که با آن مقابله شود. شرایط سخت بود. مشکل سازماندهی. مشکل سلاح و غیره.

دخالت به هنگام جمهوری اسلامی با کادر و نیرو و ژنرال‌های خود و در رأس آن حاج قاسم سلیمانی و با سلاح و تجهیزاتی که در اختیار داشت، به کمک عراق آمد و تا حد توان در کنار زدن داعش کمک عراق کرد.

نصرالله افزود: همچنین کمک به سوریه و ایستادن در کنار آن در مقابله با جنگ جهانی علیه این کشور.

یمن و دیگران را ببینید. فکر کنید که ایران همان ایران شاه بود. آنگاه گفته می‌شد که به ما ربطی ندارد که چه بلایی سر منطقه و سوریه و لبنان می‌آید.

امروز خیلی از کشورهای عربی و رسانه‌هایشان تصویری تیره از ایران به نمایش می‌گذارند در حالی که خودشان بدترین حکومت‌ها هستند که بدترین مشکلات فقر و … را برای مردم به بار آورده‌اند.

 

عربستان و اسراییل در برابر ایران عددی نیستند؛، مشکل ایران با آمریکاست.

دبیر کل حزب الله در ادامه گفت: آنچه در منطقه در جریان است، برخی می‌گویند جنگ اسرائیلی ایرانی است. درست نیست. برخی دیگر می‌گویند نبرد سعودی ایرانی است. اما این هم درست نیست.

اولاً اگر درباره اسرائیل صحبت کنیم، جنگ اسرائیل با مردم لبنان، فلسطین، اردن و ملت‌های منطقه است که از قبل از انقلاب ایران وجود داشته است که از سال ۱۹۴۸ یا قبل آن آغاز شده.

دوم، این کشمکش سعودی ایرانی نیست، بلکه جنگ آمریکا با ایران از ۱۹۷۹ است که تاامروز ادامه یافته و عربستان و برخی کشورهای خلیج فارس چیزی جز آلت دست نیستند.

صدام که او را دلاور عرب می‌نامیدند آلت دست امپریالیسم بود. آنها با تکفیر و تروریسم و… طرح آمریکا را اجرا می‌کنند.

او ابراز کرد: محمد بن سلمان با گافی که داد گفت که آمریکا بعد از انقلاب اسلامی ایران از آل سعود خواست که طرح وهابیت را در مقابل نسخه اسلامی واقعی در ایران برپا کنند. امروز ترامپ و همه وقتی می‌خواهند از داعش صحبت کنند، میگویند دولت اسلامی». چرا می‌گویند؟ تا چهره دولت اسلامی در ایران را تخریب کنند. اینها تمام واقعیت‌های جمهوری اسلامی و دستاوردهای آن در حوزه‌های مختلف را نادیده می‌گیرند و داعش را مقابل چشم مردم می‌گیرند و می‌گویند این دولت اسلامی است که ایران به دنبالش است. بنابراین اینها، دست آمریکا هستند.

عربستان کیست که بخواهد با ایران بجنگد یا مقابل ایران قد علم کند. اینها پول می‌دهند و تکفیری‌ها را می‌فرستند به سوریه و نقاط دیگر. طرح و طراحی از عربستان نیست. این چه حرفی است که می‌زنند.

 

نصرالله اظهار کرد: چرا آمریکا به جنگ با ایران اینقدر اصرار دارد؟ به دو دلیل.

دلیل نخست این است که ایران کشوری مستقل و صاحت اراده خودش است. نفت و گاز و فولاد و آهن و همه معادنی و ثروت انسانی و رود و دریا و خاک و آسمان خودش را دارد و نمی‌خواهد تن به خواست آمریکا بدهد و به فکر منافع مردم خودش است. آمریکایی‌ها را ببینید که برای دموکراسی به ونزوئلا می‌روند یا ترامپ به دنبال نفت و انرژی این کشور است؟ آنها برای نفتش دارند می‌روند آنجا. برخی مغالطه می‌کنند که چرا آمریکا با ایران مشکل دارد.

علت اول استقلال و قدرت بومی خودش است.

علت دوم، موقعیت منطقه‌ای و مواضع اصولی آن در حمایت از فلسطین و مردم است. من اعلام می‌کنم که اگر همه از فلسطین بگذرند، ایران از فلسطین و مقدسات نمی‌گذرد.

دبیر کل حزب الله ادامه داد: نکته دیگر که می‌گویند ایران از حزب‌الله و مقاومت حمایت می‌کند و به همین دلیل آمریکا با آن مخالف است، دقت کنید که این علت دوم است. علت اول را فراموش نکنید.

با این حال جنگ بر ایران تحمیل شد. دانشمندانش را ترور کردند. کشور را محاصره کردند. تحریم‌های ایران فقط به دلیل فلسطین و لبنان نیست. تحریم‌ها قبل از این وجود داشت. این مغالطه است که بگویند صرفاً به دلیل حمایت از فلسطین است.

مشکل اصلی آمریکا این است که ایران کشوری مستقل است. این جنگ‌ها و تقابل‌ها علیه ایران ادامه خواهد یافت اما ایران با رهبری و سران و مردم خود استقلال، حاکمیت، را حفظ می‌کنند و اینها خطوط قرمز ایران است تا آنجا که آمریکا شکست بخورد و عقب‌نشینی کند.

شما بیایید از سال ۱۹۷۹ مشکلات آمریکا و اسرائیل را مقابل ایران فهرست کنید و ببینید که شکست پشت شکست برای آنان ثبت شده است. ایران تاوان ایستادگی خود را می‌دهد که برآمده از ایمان اسلامی و عمق اخلاقی و تمدنش است. این ایران است.

این مردم ایران هستند با این تاریخ و تمدن. این جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین کشمکش در منطقه ادامه می‌یابد و شاید اشکال دیگری به خود بگیرد اما بدانید که ایران امروز قدرتمندترین کشور در منطقه است و محور مقاومت در بهترین وضعیت خود بسر می‌برد.

آمریکا باید بیشتر عقب‌نشینی کند و از منطقه خارج شود. اسرائیل هم هر روز باید ترس و شکست بیشتری را تجربه کند.

وی افزود: بله کسانی هستند که جز شکست چیزی ندارند و تنها چیزی که دارند پول است. آیا اسرائیل می‌خواهد علیه ایران جنگ آغاز کند؟ آیا کشورهای عربی می‌خواهند جنگ به راه بیندازند؟ کدام یک؟

مگر صدام با پول کشورهای عربی و حمایت آمریکا و دنیا به ایران حمله نکرد؟ نتیجه چه شد. همه ناتوان بودند. منطقه، توازن قوا، قدرت بازدارندگی، حساب و کتاب‌های زیادی وجود دارد.

ایران قدرتمند است و اگر جنگی علیه ایران آغاز شود، ایران تنها نخواهد بود زیرا ما و سرنوشت ما و مقدسات و اسلام ما به این مسئله گره خورده است. تنها گزینه‌ای که مانده، تحریم اقتصادی است. ترامپ چند ماه پیش گفت که از توافق خارج می‌شود و وقتی شد آمد گفت، ایران را ببینید که تظاهرات شده و همه شهرها شلوغ شده. کو، کجاست؟ چه اتفاقی افتاد؟

نصرالله اظهار داشت: برادران ما در ایران دارند کار می‌کنند، تلاش می‌کنند. نخبگان، مردم آگاه و مسئولان مشغول هستند. با این حال تنها گزینه باقی مانده تحریم ایران و گروه‌های مقاومت و همچینن ایجاد فتنه و اختلاف داخلی است، اما ان‌شاء‌الله ایران اسلامی با درایت رهبر بزرگ، صبرمردم صبور و مدیریت مسئولانش این مرحله دشوار را پشت سر خواهد گذاشت و افق پیروزی قابل مشاهده است و طرح آمریکا و هر کس که با آمریکاست، شکست خواهد خورد.

برای همین من به همه کشورهای منطقه نصیحت می‌کنم که یک دقیقه بایستید و بازنگری کنید. یک کشور دوست هست. با یک امام فقیه مرجع دینی که خواستار وحدت جهان اسلام است و نمی‌خواهد مرزهای شما را به هم بزند، بلکه خواستار اتحاد کشورهای اسلامی است. سازمان همکاری اسلامی چیزی شبیه اتحادیه اروپاست.

امروز من شهادت می‌دهم که ایران از کشورها و ملت‌های اسلامی چیزی نمی‌خواهد. نه گاز و نفت و معادنی که آمریکایی‌ها و غربی‌ها از شما می‌خواهند نه کمک و دینار و درهم و لیر شما و نه سلاح شما را نمی‌خواهد.

ایران از روز اول دست دوستی و برادری دراز کرد اما علیه‌اش توطئه کردند و شمشیرهایی کشیده شد که این دست را قطع کند. ایران حتی خواستار اتحاد با همه آنهایی است که علیه‌اش توطئه کردند.

چرا به ایران پشت می‌کنید و کینه دارید و با آن می‌جنگید؟

در لبنان روزی وزیر انرژی طرحی داشت. افکار و ایده‌ها را روی هم ریختیم. امروز به شما می‌گویم که ایران مثل آب خوردن می‌تواند مشکل [کمبود و قطع مکرر و همیشگی] برق لبنان را حل کند. ایران آماده و قادر است و شما باید جلو بیایید. مشکل حل می‌شود. کمتر از یک سال. با قیمت مناسب. مشکل شبکه فاضلاب در لبنان. مشکل بهداشت. چرا دارو نمی‌سازیم. سوریه و ترکیه و ایران دارند دارو می‌سازند. ما چرا وارد می‌کنیم. ایران می‌تواند در این حوزه، تحولی بزرگ ایجاد کند.

 

لبنان می تواند در همه حوزه ها از ایران کمک بگیرد

دبیر کل حزب الله گفت: در حوزه راهسازی و تونل‌سازی. این منظره بیروت است.

من یادم می‌آید در زمان دولت نجیب میقاتی یک هیئت ایرانی آمد و گفت ما آماده‌ایم این مشکل را حل کنیم و تعدادی تونل تاسیس کنیم و کل مشکل بیروت را حل کنیم.

آیا دولت لبنان جرأت کرد [از ترس غرب یا عربستان] این پیشنهاد را قبول کند؟

از ایران دوست، برادر. در حوزه نظامی، جنگده‌های اسرائیل مکرراً حریم هوایی لبنان را می‌شکنند اما اگر حزب‌الله پدافند هوایی داشت می‌توانست با آن مقابله کند. البته این هم جز ت ابهام سازنده ماست. من می گویم اگر حزب الله توانایی دفاع هوایی داشت. البته من با ایران در این خصوص صحبت نکرده‌ام اما می‌شود برای ارتش لبنان از ایران کمک گرفت.اما برای ارتش لبنان ممنوع کرده‌اند که پدافند هوایی داشته باشد یا فلان سلاح را داشته باشد.

آنچه در لبنان امروز نیاز داریم، جرأت است و قبل از آن حاکمیت و استقلال حقیقی است.

آمریکایی‌ها ناراحت می‌شوند؟ غربی‌ها یا اروپایی‌ها ناراحت می‌شوند؟ خب بشوند. اما همکاری با ایران ممنوع است. کمک گرفتن از ایران برای حل مشکل برق ممنوع است. چرا؟

نصرالله همچنین گفت: به هر حال در پایان صحبتم می‌گویم که دوستی بزرگ و برادر هست [به اسم ایران]. این افتخار است برای ما. ولی فقیه تا امروز نه از ما چیزی خواسته نه دستوری داده است. گروه‌های فلسطینی را ببینید و بپرسید که آیا ایران از شما چیزی خواسته است؟ خودشان صاحب اختیار هستند.

در لبنان ما صاحب اراده خود هستیم و ایران چیزی از ما نخواسته است. ایران ما را شریک خود کرده در منطقه. برای همین من می‌گفتم که ما محترم هستیم نزد ایران. بیایید یک مثال بیاورید که ایران از حزب‌الله چه خواسته است؟ چنین کشور دوست و برادر و مقتدر که هست و وقتی ما می‌خواهیم از خود دفاع کنیم کنار ماست و وقتی میخواهیم مشکلات خود را حل کنیم در کنار ماست و در محافل بین‌المللی کنار ماست. چرا به آن پشت کنیم؟ این پیام امشب ماست.

ما از زمان انقلاب اسلامی وارد مرحله دوره پیروزی و عصر موفقیت‌ها شده ایم.

وی در پایان به کتابی اشاره کرد که در نمایشگاه محل برگزاری مراسم سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ارائه شده و به گفته او از زبان رهبری انقلاب، از ابتدای زندگی ایشان تا مراحل مختلف انقلاب اسلامی است و به زبان عربی بلیغ است و مقدمه کتاب را نیز با دست چپ خود نوشته است. خطش فارسی است، اما زبانش عربی است.

سید القائد دوست دارد که جوانان عربی را با زبان خودشان مخاطب قرار بدهد. خاطراتی از شخص اوست در مراحل مختلف انقلاب است و به همین دلیل کتاب مهمی است. دبیر کل حزب‌الله جوانان را سفارش کرد که از این کتاب استفاده کنند.

*******************************


عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی :

اگربتوان سه راس مثلث یعنی خانواده، مسجد و مدرسه را ساختارمند کرده و حمایت کنیم، گامی تاثیرگذار در کاهش آسیب‌های اجتماعی برداشته‌ایم.

***

استاد پیروزمند بامطرح کردن این سوال که رابطه متقابل خانواده و آسیب های اجتماعی چیست، گفت: در بررسی رابطه متقابل خانواده و آسیب های اجتماعی دو نوع نگاه وجود داردکه باید مکمل یکدیگر شوند، یکی تاثیر نگاه اسلامی به خانواده و توجه به درون خانواده» به این معنی که اسلام چه ساختاری را در درون خانواده طراحی و مهندسی کرده است و دیگری برون خانواده» از این دو زاویه که هم به درون خانواده و هم به برون خانواده بنگریم که خانواده چه تاثیرات مثبتی درکاهش آسیب‌های اجتماعی خواهد داشت.

خانواده ، مدرسه و مسجد سه راس مهم درکاهش آسیب های اجتماعی

وی در خصوص سوال اصلی پژوهش به امکان پذیری کاهش آسیبهای اجتماعی به واسطه خانواده اشاره کرد و افزود: سطوح بحث در سه بخش قابل ارائه است.

سطح اول و سطح خرد، مصونیت بخشی نسبی خانواده از ایجاد آسیب اجتماعی است
در سطح دوم و کلان، توانمند سازی خانواده در کاهش آسیب‌های اجتماعی مورد بحث است،
وسطح فراکلان این است که نقش آفرینی خانواده در پدید نیامدن آسیب‌های اجتماعی چگونه است؟

پیروزمند در بیان این مسئله که کدام پدیده اجتماعی بیشترین آسیب را به بنیان خانواده و جامعه ایرانی واردکرده است، به بهم ریختگی نقش ها در خانواده اشاره کرد و افزود: در خانواده عوامل درونی مانند زن سالاری، کودک سالاری، واگذاری تربیت به غیر خانواده، اشتغال ن، تضعیف روابط خانوادگی و عدم الگوگیری نسلی باعث ایجاد آسیب های اجتماعی گردیده و عوامل متعددی نیز به عنوان عوامل برون خانوادگی بر ایجاد آسیبهای اجتماعی موثر است.

این استاد حوزه و دانشگاه در خصوص عوال بیرونی به عنوان نمونه به فضای مجازی اشاره کرد و گفت: گسترش افسارگسیخته و غیرقاعده مند فضای مجازی بیشترین آسیب را به بنیان خانواده و فضای اجتماعی جامعه ایران وارد کرده است، گویی فضای مجازی به فضای واقعی طعنه می زند و بستری را برای افزایش آسیب های اجتماعی ایجاد می کند. بهتر بود قبل از استفاده از فضای مجازی، سواد رسانه ای را به خانواده ها و نسل جوان امروز آموزش می‌دادیم.

وی تصریح کرد: استفاده از فضای مجازی بخصوص شبکه اجتماعی مانند تلگرام به عنوان یک ابزار ارتباطی با اجتماع، به صورت تصاعدی درحال افزایش است، البته به این معنا نیست که ما با تکنولوژی ارتباطی، مشکل داریم بلکه معتقد هستیم که این تکنولوژی باید درخدمت ارزش های اسلامی و سبک زندگی اسلامی و فرهنگ اسلامی قرار بگیرد.


عضوگروه علم اصول احکام حکومتی بابیان اینکه خانواده ، مدرسه و مسجد سه راس یک مثلث مهم درکاهش آسیب های اجتماعی مطرح هستند، درادامه گفت: اولین قدم تاثیر گذار در کاهش آسیب های اجتماعی، پیوند مستحکم بین خانواده، مدرسه و مسجد است.


حجت الاسلام پیروزمند اظهار کرد: اگربتوان سه راس مثلث یعنی خانواده، مسجد و مدرسه را ساختارمند کرده و حمایت کنیم و باید بگویم که پاشنه آشیل ساختاری خانواده، مسجد محوری است و پاشنه آشیل مسجد محوری، ت محوری است، آنوقت می توانیم بگوییم گامی تاثیرگذار در کاهش آسیب های اجتماعی برداشته‌ایم.


وی ادامه داد: استمرار و جهانی شدن انقلاب، پیشرفت اسلامی_ایرانی، حفظ و ارتقا هدایت اسلامی_ایرانی و تربیت نسل مومن، انقلابی و کارآمد، به کنترل و رفع آسیب‌های اجتماعی وابسته است.


حجت الاسلام پیروزمند با اشاره به این نکته مهم که جامعه متدین امروز، شدت نیازمندی فرهنگی و اجتماعی خود را به ت درک نکرده است، خاطرنشان کرد: این سوال در این موضوع را مطرح می کنم که سرانه جمعیت کنونی جامعه ما نسبت به ت چقدر است؟ چند درصد از خانواده ها

در خانواده عوامل درونی مانند زن سالاری، کودک سالاری، واگذاری تربیت به غیر خانواده، اشتغال ن، تضعیف روابط خانوادگی و عدم الگوگیری نسلی باعث ایجاد آسیب های اجتماعی گردیده و عوامل متعددی نیز به عنوان عوامل برون خانوادگی بر ایجاد آسیبهای اجتماعی موثر است.

فرزندانشان را تشویق می کنند که طلبه بشوند، از طرفی باید متذکر شوم جامعه ت ارایه خدمات دینی و فرهنگی به جامعه را جزو وظایف خود میداند.خانواده ها باید با ت پیوند بخورند تا فرهنگ دینی مانند چشمه زلالی ازکانون این نهاد تاثیر گذار بجوشد.

وی در ادامه افزود: نسخه عملی در بحث کاهش و رفع آسیب های اجتماعی مساجد و حسینیه ها هستند از این ظرفیت های ناب موجود باید درجهت جوشش و فوران فرهنگ، تربیت و دین و اخلاق در جامعه توسط خانواده ها استفاده کرد.نسخه عملی از این ساده تر که خانواده ها دست فرزندانشان را بگیرند و به مساجد و ‌حسینیه ها ببرند.در حال حاضر در تهران با کمبود مسجد مواجه هستیم زیرا بجای ساختن مسجد ساختن برج های سر به فلک کشیده در دستور کارمهندسان شهری قرار دارد.

ابراهیمی، عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی نیز در این نشست با اشاره به مطالعات اسلامی به عنوان خلاء موجود، در آسیب های اجتماعی گفت: در حوزه خانواده به شدت با خلاء اطلاعات و داده مواجه هستیم یعنی تصویر خیلی روشنی از خانواده نداریم که در درون خانواده چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، باید بگویم اطلاعات رسمی مانند آمار طلاق در حوزه خانواده وجود دارد اما آمار رسمی و دقیقی در حوزه طلاق عاطفی بین همسران و خیانت همسران به یکدیگر در دست نداریم.


فرهمند پور، عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز با حضور در این نشست اظهار کرد: امروزه حتی خانواده‌های متدین جامعه که به شدت پایبند ایفای نقش های دینی خودشان در قبال اعضای خانواده هستند و دچار فقر اطلاعاتی، فقر آموزش، فقر مهارت هستند. قبول کنیم به نظام ت امروز در آگاهی بخشی به خانواده ها که چگونه پدر و مادر مورد قبول و طراز دین باشند به خوبی ایفای نقش نکرده است.

وی پیشنهاد داد: در بحث کاهش آسیب‌های اجتماعی با محوریت خانواده، احتیاج به طرح های ضربتی کوتاه مدت فوری داریم، امروزه باهجمه‌های بیرونی مواجه هستیم که خانواده به شدت نیازمند طرح های ضربتی برای ایفای نقش فعال در ارتباط با شرایط محیط پیرامونی است. به این معنی وقتی من به عنوان مادر فرزندم را در شرایط کنونی جامعه ( شرایط مدرسه، محیط، خانواده دانش آموزان همکلاس بافرزندم) در شبکه‌های مجازی مراقبت می‌کنم، نیازمند یک سازماندهی دراز مدت هستیم.


منبع – سایت فرهنگستان علوم اسلامی قم




چه کار کنیم که جزو پیروان واقعی حضرت مهدی باشیم ؟


پاسخ مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در روایات از پیرو واقعی به شیعه تعبیر کرده اند . نشانه‏هایی از طریق خود معصومین (ع) در روایات بیان شده است که اگر کسی بخواهد پیرو واقعی اهل بیت و به ویژه امام زمان ، حضرت مهدی علیه السلام باشد، باید این ویژگی ها را در خود ایجاد نماید .
از مهم‏ترین نشانه های پیرو واقعی بودن ، انجام واجبات و ترک محرمات و در مرحله بعدی انجام مستحبات و ترک مکروهات ،هم‏چنین آراسته شدن به صفات پسندیده است. امام صادق (ع) شیعه واقعی را چنین معرفی می‏کنند:
شیعتنا اهل الورع والاجتهاد و اهل الوفاء والامانة و اهل اهد والعباده، اصحاب احدی و خمسین رکعة فی الیوم واللیلة، القائمون باللیل، الصائمون بالنهار، یز اموالهم و یحجون البیت و یجتنبن کل محرم ؛
شیعیان ما اهل پارسایی و سخت‏کوشی [در عبادت‏] هستند، اهل وفاداری و امانت‏داری‏اند. اهل زهد و عبادت‏اند. آنانند که در شبانه‏روز 51 رکعت نماز می‏گزارند. شب‏ها را به عبادت سپری می‏کنند . روزها را به روزه‏داری. زکات اموال خود را می‏پردازند .از هر حرامی دوری می‏کنند،(1)
امام باقر (ع) نیز فرموده‏اند: ما شیعتنا الا من اتقی اللَّه و اطاعه و ما کانوا یعرفون الا بالتواضع والتخشع و اداء الامانه و کثرة ذکراللَّه ؛
شیعه ما کسی نیست مگر کسی که از خدا بترسد . او را فرمان برد. آنان جز با فروتنی وخاکساری و امانت‏داری و بسیاری یاد خدا شناخته نمی‏شوند.(2)
امام صادق (ع) می فرماید : امتحنوا شیعتنا عند مواقیت الصلوة کیف محافظتهم علیها و الى اسرارنا کیف حفظهم لها عند عدوّنا و الى اموالهم کیف مواساتهم لاخوانهم فیها؛
شیعیان ما را در اوقات نماز امتحان کنید که چگونه به آن اهمیّت مى دهند، و این که چگونه اسرار و مقامات ما را نزد دشمنان بازگو نمى کنند . همچنین با اموال شان امتحان کنید که چگونه به دیگر برادران شان کمک مى کنند.(3)
امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: إنَّ شِیعَتَنَا هُمُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ یُطِیعُونَا فِى جَمِیعِ أوَامِرِنَا وَ نَوَاهِینَا فَأولئِکَ شِیعَتُنَا فَأمّا مَنْ خَالَفَنَا فِى کَثِیرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَلَیْسُوا مِنْ شِیعَتِنَا ؛ (4)
شیعیان ما کسانى هستند که از سنّت هاى ما پیروى کرده ؛ تمام اوامر و نواهى ما را اطاعت مى‏کنند، پس اینان شیعیان ما هستند . امّا کسانى که در بسیارى از چیزهایى که خداوند واجب کرده، ما را مخالفت مى‏کنند، از شیعیان ما نیستند.
مؤمن منتظر، تابع فرمانده است؛ نه آن که به هوا های خویش اقتدا کند. در دعای غیبت می خوانیم : "و قونا علی طاعته و ثبِّتنا علی متابعته.؛ خدایا مرا بر اطاعت وی توانا، و بر پیروزیش ثابت قدم بدار. مرا بر این امر (انتظار)، شکیبا گردان؛ تا آن که شتاب در آنچه تو تأخیرش را می خواهی، و تأخیر در آنچه تو شتاب کرده ای، نخواهم. از آنچه پوشیده ای، جستجو نکنم. بحثی در آنچه پنهان نموده ای،‌ نداشته باشم. با تو در تدبیرت منازعه نکرده، و نگویم چگونه و چرا ولی امر ظهور نمی کند؟
از مهم ترین خصوصیات پیروان واقعی امام عصر انتظار فرج است. در روایات متعدد داریم که انتظار فرج در زمان غیبت، از بهترین اعمال است.(5)
صفات نیکو و ارزنده بسیار دیگری نیز در روایات وجود دارد، که با مراجعه منابع زیر می توانید تأمّل و عمل نمایید:
1-
فضائل الشیعه، شیخ صدوق.
2-
صفات الشیعه، شیخ صدوق

پی نوشت ها:
1.
محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة ، مؤسسة آل البیت - قم، 1409 ه. ق. ج4 ،ص 58.
2.
ثقة الإسلام الکلینی، الکافی، دار الکتب الإسلامیة - طهران، 1365 ه. ش، ج2 ،ص 74.
3.
علامه مجلسی ، بحار الانوار ، موسسه الوفاء بیروت ، 1404ه . ق ،ج 65 ،ص149 .
4.
همان ص 169.
5.
همان ، ج 52 ، ص 128.

منبع


علم اهل بیت

در این متن به علم اهل بیت با موضوع مقامات اهل بیت(علیه السلام) پرداخته شده است.


علم اهل بیت


در این متن به علم اهل بیت با موضوع مقامات اهل بیت(علیه السلام) پرداخته شده است.




قلب نبی اکرم، جایگاه معارف و حقایق


علم، نورانیتی است که خدای متعال به بنده اش، برای بندگی کردن عطا کرده است. اگر کسی بندگی می کند، به واسطه انوار و معارفی است که خدای متعال، به قلب او بخشیده است.


اصل این علوم و حقایقی که اسرار عبادت و بندگی هستند، به وجود مقدس نبی اکرم (ص) اهل بیت عصمت و طهارت (ع) عطا شده که بنده خدا هستند و از انوار معارف آن ها، معصومین است. حتی اگر ملائکه مقرب نیز خدا را عبادت کنند، عبادت آن ها از انوار معرفت و علوم نبی اکرم (ص) است که به آنان عنایت شده است. آن ها به واسطه این انوار، خدا را عبادت می کنند.


انوار الهی و چراغ دانی که همه انوار معارف و حقایق در او برافروخته شده، قلب مقدس نبی اکرم (ص) است که در روایات ما این مشکات به این قلب نورانی تفسیر شده است. هم چنین منظور از چراغی که در اوست، معارف و حقیقت نبوت کامله ای است که به حضرت عنایت شده است. بنابراین، همگی باید معارف را از این آستان رفیع دریافت کنند.


معارف به میزان تحمل و ظرفیتی که انسان ها دارند، به آن ها عطا می شود. این مقدار، تنها مرتبه ای از معارفی است که به اولیای معصوم عطا شده، چرا که مراتب اعلای آن مختص به آن هاست و هیچ کس توان تحمل و درک آن مراتب را ندارد. در روایات، این مطلب با تعابیر مختلف بیان شده است. از جمله این که فرمودند: علم ما سنگین است و کسی نمی تواند بر این علم مجهز و مسلط شود.

[1]


 


شرح صدر، لازمه تحمل معارف


در روایت می خوانیم:لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ».

[2] این مرتبه از معارف را هیچ کدام از پیغمبران و انسان های کامل و ملک مقرب نمی توانند تحمل کنند، چون مربوط به ماست و تکالیفش هم به ما مربوط است. به عبارت دیگر، اسرار و معارف آن مقام و منزلت، به شخص دیگری عطا، و در عین حال تکلیفش هم از آن ها خواسته نمی شود، مگر معصومین که آن تکلیف و بندگی، شأن آن هاست و مابقی، دارای مراتب دون هستند.


مراتب نازل این علم را انبیای مرسل و الهی و مؤمنین و عباد ممتحن و ملائکه الهی تحمل می کنند، چرا که ایشان می توانند حامل این ولایت باشند، پس آنان حمل کننده ولایت و علوم و معارف ربانی ای هستند که از معصومین (ع) نازل و جاری می شود.


در روایتی دیگر حضرت فرمودند: کسی این معارف را تحمل نمی کند، مگر کسی که ما بخواهیم. پرسیده شد: اگر ملک مقرب، نبی مرسل، عبد ممتحن، بنده مؤمن، تحمل نمی کند، پس چه کسی می تواند تحمل کند؟ حضرت فرمود: به هر کسی که بخواهیم، بخشی از این معارف را عطا می کنیم.


یکی از معانی ای که برای تحمل معارف آمده، این است که قلب انسان و سینه اش گشاده باشد. وقتی انسان شرح صدر داشته باشد و بتواند تسلیم این معارف شود و به این معارف دست یابد و آن ها را تصدیق کند و بپذیرد و انکار نکند، آرام آرام، فهم معارف، حاصل و این انوار، جذب او و قلبش می شود. در نتیجه، به حقایق دست می یابد. این یک معنای تحمل است که در روایات، درباره آن سخن به میان آمده است. بر این اساس، تحمل معارف و اسرار، یعنی داشتن شرح صدری که بتواند این انوار را بپذیرد و این انوار وارد قلب شود.


در روایات داریم که شرح صدر، از عنایت های خدای متعال است که مقدماتی را می طلبد. یک مقدمه اش، تحمل و استقامت در مسیر ولایت اولیای معصوم است که در ذیل این آیه شریفه، این روایت مکرر خوانده شده که خدای متعال می فرماید:وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً».

[3] اگر این ها بر آن راهی که باید استقامت کنند ـ که طریقه خدای متعال است ـ ایستادگی می کردند و از این طریق، تخلف نمی کردند، ما آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم.


در بعضی روایات هم فرمودند: اگر آن جایی که بنا بود ما سرشت انسان ها را بسازیم و شکل دهیم، آن ها در مسیر ولایت استقامت و تحمل می کردند و ما گِل شان را با آب فرات ـ با تعبیری با آب ولایت ـ عجین می کردیم، یعنی اگر قبل از این دنیا، اهل استقامت بودند و پای عهد ولایت می ایستادند، ما همان جا سرشت آن ها را سرشتی نورانی و پاک قرار می دادیم و با آب فرات، سرشتشان را عجین می کردیم تا انوار ولایت در وجود آن ها جاری شود.


در روایات دیگر، این آیه نورانی را به عالم دنیا تفسیر کردند و فرمودند که مقصود از طریقه، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) است و منظور از استقامت، این است که اگر ایستادگی می کردند و اوامر و نواهی ای را می پذیرفتند که از ناحیه امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) صادر شده بود، ما آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم.


هم چنین فرمودند: این آب گوارا، همان حقیقت ایمان است که بر قلب آن ها نازل کردیم:لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَانَ».

[4] یعنی قلبشان را مشروب و از ایمان سیراب می کردیم. در روایت نورانی دیگری، گفته شده که آن ها را از حقیقت علم برخوردار می ساختیم. هم چنین می فرماید: کَیْ یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع».

[5] به آن ها علومی را عنایت می کردیم که از آستان رفیع امام نازل می شود.


بنابراین، این یکی از قدم هایی است که باید برای برخورداری از علم و نورانیت برداشت، چرا که پدیدآورنده تحمل علم در انسان می شود تا انسان بتواند حامل علم شود که همان استقامت در راه امر و نواهی ائمه (ع) است.


به همین دلیل یکی از معانی بلند توسل این است که هر کجا دستوری از آن هاست، انسان به این دستور متمسک و از این طریق، به آن ها متوسل شود. همان طور که وقتی کسی برای خودش استاد می گیرد ـ به خصوص آن هایی که خدا برایشان استاد ربانی می رساند ـ و او به دستورات استاد عمل می کند. این دستور طریق توسل به آن استاد است. از این رو، عمل به دستورات معصومین، اوامر و نواهی شان، بهترین طریق توسل به آن هاست. به عبارت دیگر، هر کجا گفتند کاری انجام ندهید، به عنوان این که فرمان آن هاست، باید پذیرفت، چرا که دستور خداست.


خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی».

[6] نشانه محبت نسبت به خدای متعال، تبعیت از خداست. اگر انسان به این دستورها عمل کند و با سختی های تکالیف هم کنار بیاید و بایستد و بیشتر به تکالیف الهی عمل کند، به رموز تکالیف پی می برد و ظرف وجودی اش آماده می شود تا انوار علوم در قلبش جاری شود و از ائمه (ع) علوم را بیاموزد.


 


سیره ائمه در علم آموزی به خواص


البته گاهی این عمل ها با واسطه است و گاهی نیز به مرحله ای می رسد که علوم بی واسطه در قلبش جاری می شود.


ائمه (ع) اصحابی داشتند که جزو خواص بودند و این علوم و اسرار را متناسب با ظرفیت شان به آن ها می گفتند. این افراد هم در اصحاب ائمه و هم در بین علما وجود داشتند.


درباره احوالات مرحوم سید حیدر آملی ـ که از علمای بزرگ هم دوره مرحوم علامه حلی و شاگردشان فخرالمحققین بودند و در علوم نقلی از فخرالمحققین استفاده می کردند و هر دو نیز از شاگردان مرحوم علامه حلّی پدر بزرگوار فخرالمحققین بودند ـ نقل شده که در کتاب جامع الاسرارشان فرمودند: اگر همه صفحات آسمان ها کاغذ شود، همه درخت ها قلم شود، همه دریاها مرکب شود و همه جن و انس نویسنده، نمی توانند یک صدم معارفی که خدای متعال به من عطا کرده را بنویسند.


خداوند متعال می فرمایند:فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ».

[7] هیچ کس نمی داند ما چه چشمه هایی از نور را برای مؤمنین خاص خودمان پنهان کردیم. این مضمون، یادآور این حدیث نورانی قدسی است:أَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ الصَّالِحِینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ».

[8] خدا برای بندگان صالحش، چیزی را مخفی کرده که گوشی نشنیده است. خدا ذخایری دارد که چشمی ندیده و قلبی به آن پی نبرده است.


مرحوم فخرالمحققین که از علمای بزرگ شیعه هستند، درباره مرحوم سید حیدر آملی که هم دوره ایشان بودند، می گویند: زین العابدین ثانی، خیلی عبادت می کردند. اگر همه درخت ها، قلم و دریاها مرکب شود و صفحات آسمان، ورق و جن و انس هم نویسنده، یک صدم از معارف ربانی و انوار علوم و حقایقی را که به من عطا شده، نمی توانند بنویسند.


از آثار ایشان مشهود است که همه آثارشان، بر محور ولایت است و هر چه دارد ـ به تعبیر خودش ـ از طریق ولایت اولیای معصوم است، چرا که علم، چشمه جوشان است. کسانی که به این چشمه رسیدند، آن قدر می نوشیدند که لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً یَعْنِی لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً کَیْ یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع».

[9]


این گونه نبوده که برای تعلیم آن ها، کلمه به کلمه به آن ها تعلیم دهند، بلکه یک کلمه می گفتند که با این یک کلمه، دنیایی از معارف به ایشان منتقل می شد.


مرحوم حاجی نوری، درباره احوالات ایشان می فرماید: در سال 1186، بیماری طاعون در عراق فراگیر شد. به طوری که شهرهای مقدس را هم فرا گرفت. مردم، شهر را ترک کردند و کسی در نجف نماند. فقط من ماندم. وقتی در صحن اصلی می نشستم، هیچ کس نبود. تنها من بودم و یک دیگر از ایران که در نجف مانده بودیم. روزی که از کوچه های شهر می گذشتم، با شخصیت جلیل القدری روبه رو شدم که آن زمان، او را در شهر ندیده بودم. به من فرمود: به زودی به تو اسرار توحید عطا می شود. چند شب از این ماجرا گذشت و در خواب دیدم که دو ملک از آسمان پایین آمدند که یکی لوح نوشته هایی در دستش است و دیگری هم یک ترازویی در دست دارد. این الواح را دو به دو، مقابل هم قرار دادند و با هم سنجیدند و سبک و سنگین کردند. من متوجه شدم این الواح، از یک سو به علوم و معارف اصحاب نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) از سوی دیگر به علمای شیعه مربوط است. مرحوم کلینی، مرحوم صدوق و سید مرتضی و سید رضی، اندازه می گرفتند، که معارف کدام یک بیشتر است. مثلاً فلان صحابی یا فلان عالم بزرگوار شیعی. این الواح را به من هم نشان می دادند. یک به یک اندازه گرفتند تا به مرحوم بحرالعلوم رسیدند. ایشان را با صحابه مقایسه کردند. ملکی که ترازو دستش بود، گفت: ما مأموریم این الواح را به این آدم نشان دهیم. آن ها الواح معارف را به من نشان دادند. وقتی از خواب بیدار شدم، به اندازه ای آن معارف الهی به من عطا شده بود که اگر به اندازه عمر نوح می خواستم تلاش کنم، این معارف را به دست نمی آوردم.


این سخن درست است و مبالغه نیست. به راستی کسانی که اهل صدق بودند، از معارف برخوردار گشتند.


 


آثار تحمل علم


اگر کسی اهل تحمل باشد، به روی او باب معارف، متناسب با ظرفیت وی باز می شود. همه مستقیم نمی توانند از سرچشمه آب بنوشند، چرا که گاهی واسطه هست. گاه واسطه ها بیشتر است و گاهی هم واسطه ها کمتر، ولی بالاخره اگر کسی اهل تحمل و استقامت باشد، به میزانی که استقامت کند و آمادگی و وسعت وجودی بیابد و بتواند بار این معارف را به دوش بکشد، این معارف را به او عنایت می کنند که این معنای احتمال علم است که اگر انسان ظرفیتی داشته باشد، وقتی معرفت به او داده می شود و بتواند معرفت را تصدیق و وجودش، صدق حقایق را درک کند، آن گاه می تواند در مسیر بندگی خدای متعال، از این معارف سود بجوید.


معنای دیگری که درباره تحمل گفته اند که در روایات نیز آمده، این است که اگر کسی به جایی رسید و ظرفیت تحمل این معارف را پیدا کرد، نباید این معارف را به غیر اهلش منتقل کند. این گونه نباشد که کاسب کارانه با این معارف رفتار و بخواهد تجارت کند و هر جایی از این معارف سخن بگوید.


گاهی فرد ظرفیت نگاه داشتن معرفت را ندارد، نه این که می خواهد کاسب باشد. قصد تجارت ندارد، بلکه تحمل نگه داشتن یک راز را ندارد. وقتی سرّی را به او می گویید، این سرّ را به دیگری منتقل می کند. معنای تحمل علم همین است که در روایات روی آن بسیار تأکید شده است.


در کتاب ایمان و کفر کافی، بابی به نام باب کتمان است. در این باب، درباره کتمان حقایق و اسرار، روایاتی است. انسان نمی تواند اسراری را که به او می رسد، از غیر اهل و در غیر وقتش کتمان کند. البته کار مشکلی است که انسان اهل سرّ باشد و بتواند آن را بپوشاند.


وقتی مرحوم حسین بن روح، نائب سوم امام زمان (عج) شد، هیچ کس باور نکرد. تلقی همه این بود که نیابت را به عالم دیگری می دهند که معاصر اوست. وقتی پرسیده شد، چرا نیابت به ایشان داده شد، گفته شد، حتی اگر وجود مقدس امام زمان (عج) زیر عبای ایشان باشد، احدی نمی فهمد، چون او می تواند این سرّ را نگه دارد و اهل سرّ است، اما کسی که ظرفیت تحمل اسرار را ندارد و اسرار را بیان می کند، نمی توان به او همه اسرار را گفت.


از این رو، بسیاری از آفاتی که برای شیعه پیش آمده، به خاطر این است که گروهی به اسرار رسیده و نتوانستند وجود اسرار را تحمل کنند. برای همین جزو آداب است که آدم برای به دست آوردن اسرار، بی خودی سرک نکشد و تحمل و ظرفیت خودش را هم بالا ببرد تا وقتی آن اسرار را به او عطا می کنند، بتواند از اسرار حفاظت کند، و الا اگر راز کسی را به دست آورد و نتواند آن را نگاه دارد و اسرار را فاش سازد، به همه ضرر می رساند. بنابراین، نگه داشتن اسرار، جزو تحمل علوم است.


ابوذر بر سلمان وارد شد. کرامتی از سلمان دید که در روایت آمده که ابوذر بهت زده سلمان را ترک کرد. در بین راه به امیرالمؤمنین، علی (ع) رسید. حضرت به او فرمود: چرا نگرانی؟ ابوذر گفت: خدمت سلمان بودم و صحنه ای را دیدم. حضرت فرمودند: سلمان از ما اهل بیت (ع) است. اگر معارفی را که به او عطا شده، به تو بگوید، تو می گویی خدا رحمت کند، کسی را که سلمان را به قتل برساند. اگر اسرار را برای غیر اهلش بگویی، خطرناک است.


 


شرائط بیان معارف الهی


یک معنای تحمل علم این است که اسرار، علوم و معارف را برای افراد با درجات مختلف و متناسب با خودشان برای آن ها بیان شود. بنابراین، حامل علم بودن، یعنی تحمل علم داشتن و این که انسان ظرفیت فراگیری، تصدیق و تسلیم بودن را نسبت به حقایقی افزایش دهد که از ناحیه معصومین به دست می آید و هنگامی که اسرار را به او دادند، بتواند اسرار را بپوشاند و کتمان کند.


ابابصیر به امام صادق (ع) عرض کرد: چرا اصحاب امیرالمؤمنین (ع) این استحقاق را یافتند که صاحب علم منایا و بلایا شوند و به چه دلیل، وجود مقدس امیرالمؤمنین، حضرت علی (ع)، این اسرار را به ایشان گفتند که آن ها از مرگ ها و از حوادث و ابتلائات آینده با خبر شوند.


ابابصیر می گوید: حضرت به شکلی غضبناک به من نگاه کردند و فرمودند: از کجا می تواند باشد، الا از ناحیه خودشان؟ آن ها خودشان این قابلیت را دارند. بعد به حضرت عرض کرد: پس چرا شما این اسرار را در اختیار ما نمی گذارید؟


حضرت فرمودند: این بابی بود که بسته شد، الا این که سیدالشهدا (ع) مأمور بودند جلوه ای از آن را به اهل بیت و اصحابشان عنایت کنند که عطا کردند، سپس فرمودند:أُولَئِکَ کَانَتْ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ أَوْکِیَةٌ».

[10] این ها دهانشان بند داشت، یعنی هر حرفی را هر جایی نمی زدند و اگر به اسرار می رسیدند، اسرار را بیان نمی کردند. این گونه نبود که اسرار از دهانشان سرریز کند، بلکه تجویز این ها با حساب و کتاب بود تا این حقایق فقط به اهلش برسد و از غیر اهلش مکتوم بماند.


شیعه باید به جایی برسد که تحمل علم در وی افزایش یابد که بخشی از تحمل علم هم به سرشت انسان باز می گردد. در روایت دیگری در کافی شریف، در باب کتمان هست که حضرت فرمودند: خدای متعال، علومی را به ما داد که ما آن را به احدی نباید بدهیم، چرا که مخصوص خودمان است و باید تکالیفش را هم خودمان انجام دهیم.


البته ما درباره بخشی از این علوم، دستور به ابلاغ و تبلیغ داریم که کسی آن را تح

عشق حضرت خدیجه(س) به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله

 

سلام
آیا خدیجه عاشق نجابت و پاکی پیامیر (ص) نشد !!ان زمانی که پیامبر را محمد امین می خواندند !
ایا عشق در اسلام حرام است ؟ ایا عشقی که از روی منطق باشد گفتن ان گناه است ؟

پاسخ:
پرسشگر گرامی با عرض سلام و سپاس به خاطر ارتباطتان با این مرکز
حضرت خدیجه (س) عاشق معنویت و فضایل رسول خدا (ص) بود ، از این رو با وی ازدواج نمود، همان گونه که رسول خدا نیز به خاطر کمال و فضایل حضرت خدیجه با وی ازدواج می نماید. جایگاه معنوی و امانت و صداقت رسول خدا (ص) سبب شد که خدیجه به حضرت علاقه مندگردید. خطبه ‏ای که ابوطالب در مراسم عقد پیامبر(ص) با خدیجه ایراد کرد، به خوبی نشانگر جایگاه و عظمت حضرت است. او در این خطبه برادر زاده خود را چنین معرفی می‏کند:
. ثم ان ابن اخی هذا (یعنی رسول‏اللّه) ممن لایوزن برجل من قریش اِلاَّ رجّح به ولایقاس به رجل اِلاَّ عَظُم عنه و لا عِدل له فی الخلق ؛(1) برادرزاده‏ ام (رسول‌خدا) از همه مردان قریش برتر است . هر کس با او مقایسه شود، در مقایسه کم می‏آورد . همانندی در میان مردمان ندارد.
هنگامی که عده‌‏ای سخن خدیجه(س) را - که مهریه را در مال خود قرار داده بود - به سخریه گرفته و با تعجب گفتند: چگونه ن مهریه را متعهد می‏شوند؟ ابوطالب غضبناک شده و گفت: اگر مردی همانند برادر زاده‌‏ام باشد، او را با بیش ترین مهر خواستار می‏شوند؛ اما اگر مردی همانند یکی از شما باشد، طبیعی است که باید برای ازدواج مهر سنگینی پرداخت کند .(2)
البته مردان مادى که همه چیز را از دریچه مادیگرى مى‏‌نگرند، پیش خود تصور مى‏‌کنند که چون خدیجه ثروت‏مند و تجارت پیشه بود، براى امور تجارتى خود، بیش از هر چیز به یک مرد امین نیازمند بود. از این لحاظ، با محمد (ص) ازدواج نمود . محمد نیز از وضع زندگى آبرومندانه او آگاه بود، با این‏که توافق سنى نداشتند، تقاضاى او را پذیرفت. ولى آن‏چه تاریخ نشان مى‌‏دهد، این است که محرّک خدیجه براى ازدواج با امین‏ قریش، جهات معنوى بود، نه جنبه‌‏هاى مادى. در این‌جا به شواهدى اشاره مى‏‌کنیم:
1. هنگامى که از میسره» سرگذشت سفر جوان قریش را مى‌‏پرسد، او کرامت‏هایى را که در طول سفر از حضرت دیده و آن‏چه را از راهب شام شنیده بود، براى او نقل مى‏‌کند. خدیجه» شوق مفرطى که سرچشمه آن علاقه به معنویت محمّد (ص) بود، در خود احساس مى‏‌کند و بى‏‌اختیار به او مى‌‏گوید: میسره! کافى است، علاقه مرا به محمد دو چندان کردى. برو، تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم، دو اسب و لباس گرانبهایى در اختیارت مى‏‌گذارم.
سپس آن‏چه را از میسره» شنیده ، براى ورقة بن نوفل» که داناى عرب بود، نقل مى‏‌کند. او مى‏‌گوید: صاحب این کرامات پیامبر عربى است.
2. روزى خدیجه» در خانه خود نشسته و دور او را کنیزان و غلامان گرفته بودند.
یکى از دانشمندان یهود» نیز در آن محفل بود. اتفاقا جوان قریش» از کنار منزل آن‏ها گذشت . چشم دانشمند یهود به پیامبر افتاد. فورا از خدیجه درخواست کرد که از محمد» تقاضا کند از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت نماید. رسول گرامى (ص) تقاضاى داناى یهود را- که مبنى بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود- پذیرفت. در این هنگام، خدیجه رو به دانشمند یهودى کرد و گفت: هرگاه عموهاى او از تفتیش و کنج‏کاوى تو آگاه گردند، عکس العمل بدى نشان مى‏دهند، زیرا آنان از توجه گروه یهود به برادر زاده خود هراسانند. در این موقع، داناى یهود گفت: مگر مى‌‏شود به محمد کسى صدمه‏‌اى برساند؛ در صورتى که دست تقدیر، او را براى ختم نبوّت و ارشاد مردم پرورش داده است؟ خدیجه گفت: از کجا مى‏‌گویى که او حایز چنین مقامى مى‏‌شود؟ وى گفت: علایم پیامبر آخر امان را در تورات خوانده‏‌ام و از نشانه‌‏هاى او این است که پدر و مادر او مى‌‏میرند و جد و عموى وى از او حمایت مى‏‌کنند و از قریش همسرى انتخاب مى‏‌نماید که سرور ن قریش است.
سپس اشاره به خدیجه نمود و گفت: خوشا به حال کسى که افتخار همسرى او را به دست آورد.
3. ورقه (عموى خدیجه) از دانایان عرب بود و اطلاعات فراوانى درباره کتاب‏هاى عهدین داشت و مکرر مى‏‌گفت: مردى از میان قریش از طرف خدا براى هدایت مردم برانگیخته مى‏‌شود . یکى از ثروت‏مندترین ن قریش را مى‏‌گیرد . چون خدیجه ثروت‏مندترین ن قریش بود، از این لحاظ گاه و بیگاه به خدیجه مى‏‌گفت: روزى فرا مى‌‏رسد که با شریف‏ترین مرد روى زمین وصلت مى‏‌کنى.
4. خدیجه، شبى در خواب دید: خورشید، بالاى مکّه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانه او فرود آمد. خواب خود را براى ورقه نقل کرد. وى چنین تعبیر نمود:با مرد بزرگى ازدواج خواهى نمود که شهرت او عالم‏گیر خواهد شد.
این‏ها جریان‏هایى است که بعضى از مورخان (2) نقل کرده‏‌اند و در بسیارى از کتاب‏هاى تاریخى ثبت شده است. مجموع این‏ها، علل تمایل خدیجه را آفتابى مى‏‌کند که بیش تر مولود ایمان و اعتقاد او به معنویت جوان قریش بود. (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج 16، ص 14.
2. همان.
3.جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت، ج1ٌ ، ص 195-196 ؛ سیره این هشام ، ج ،ص204 ،بحار الانوار، ج16، ص 19و ج6، ص104

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پرسش۲: آیا عشق در اسلام حرام است ؟ آیا عشقی که از روی منطق باشد گفتن آن گناه است ؟
پاسخ:

عشق ( محبت افراطی) در قرآن نیامده و در آن راجع به محبت آیات زیادی داریم،اما عشق به معنای محبت افراطی در اسلام مطرح شده و باید در دو بخش راجع به آن صحبت کنم:
1-عشق به خداوند و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و عشق به عبادت و اطاعت. این نوع عشق در روایات پسندیده شمرده شده است و از آن به عشق حقیقی یاد می شود: پیامبر صلى الله علیه و آله : خداوند مى فرماید: هرگاه اشتغالِ به من بر جان بنده غالب آید، خواهش و لذّت او را در یاد خودم قرار دهم . چون خواهش و لذّتش را در یاد خودم قرار دهم، عاشق من گردد . من نیز عاشق او. و چون عاشق یکدیگر شدیم ،پرده میان خود و او را بالا زنم و آن [مشاهده جلال و جمال خود ]را بر جان او مسلّط گردانم، به طورى که وقتى مردم دچار سهو و اشتباه مى شوند، او دستخوش سهو نمى شود.(1)
در حدیث دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ ؛ با فضیلت ترین مردم کسی است که به عبادت خدا عشق بورزد(2).پس اگر انسان عاشق این امور شود ، بسیار خوب و پسندیده است.
2-نوع دوم عشق ،عشق انسان ها به یکدیگر است، یعنی عشق مرد به زن و عشق زن به مرد . اگر این عشق از راه شرعی باشد، یعنی بعد از این که با هم محرم شدند، عاشق هم شوند، نه تنها اشکالی ندارد ،بلکه بسیار خوب است . سبب تحکیم پایه های زندگی می شود. اگر عشق از راه غیر شرعی پیدا شود ، مثل اینکه وقتی با هم نامحرم هستند، عاشق هم شوند یا عشق به همجنس باشد، از نظر اسلام مردود و مذموم است ، چون غالبا این نوع عشق به وسیله نگاه حرام و سخنان حرام شروع می شود و ادامه می یابد و امکان رسیدن به حرام های دیگر نیز وجود دارد . ممکن است باعث شود در بین دو راهی ایستادن پای دین و اخلاق و انسانیت یا بی اعتنایی به آن ها به خاطر معشوق، دومی را انتخاب کند ، همان طوری که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: َ
مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ؛
هرکه شیفته چیزى شود ،دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسى با دیده اى ناسالم مى نگرد . با گوشى ناشنوا مى شنود؛ شهوت ها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است(3).
کسی که مبتلا به عشق بد و مذموم شده، بر سر دو راهی است و دو نوع عاقبت برای او متصور است:
1-عشقش را مخفی و مواظبت می کند تا به خاطر عشقش دچار گناهان بزرگ تر نشود. چنین فردی عاقبت به خیر می شود، همان طوری که در حدیث وارد شده: هر که عاشق شود و عشق خود را بپوشاند و پاکدامنى ورزد و صبورى کند، وقتی بمیرد ، شهید از دنیا رفته و داخل بهشت خدا می شود(4).
2- دنبال عشقش برود و برای رسیدن به آن دست به هر گناهی بزند که عاقبت او خطرناک است ، همان طوری که ابن ملجم مرادی لعنةالله علیه عاشق دختری به نام قطام شد . چون قطام یکی از موارد مهریه اش کشتن امیرالمومنین بود ، آن بدبخت مرتکب قتل آن بزرگوار شد و حضرت را به شهادت رساند!(5)
اما منظور شما از عشق از روی منطق فکر می کنیم که علاقه به فرد خاصی است . بهترین راه این است که از طریق رسمی وارد شوید . در خواستگاری حرف های تان را به ایشان بگویید و از آفات و خطرات رابطه مستقیم و یا پنهانی کم کنید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1. محمدی ری شهری ،میزان الحکمة، دارالحدیث ،تحقیق دارالحدیث ،چاپ اول ،جلد3،صفحه 1988،حدیث 13153.
2. ثقة الاسلام کلینى، الکافی ، دار الکتب الإسلامیة تهران، چاپ1365 هجرى شمسی، جلد 2 ، صفحه 83.
3. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم ،خطبه109 ،صفحه 160.
4. ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة؛ انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 هجرى قمرى ،جلد 20 ، صفحه 233.
5. على بن عیسى إربلى، کشف الغمة، چاپ مکتبة بنى هاشمى تبریز، 1381 هجرى قمری، جلد 1 ،صفحه 435.

 

منبع –

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی


شرح تولد امام حسین علیه السلام

 روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه،که درود خدا بر ایشان باد،در خانه ی وحی و ولایت،چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله رسید،به خانه ی حضرت علی و فاطمه علیهما السلام آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه یی سپید پیچید و خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله برد،آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3).

روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش،امین وحی الهی،جبرئیل،فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا،این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر»   (4) که به عربی حسین» خوانده می شود،نام بگذار. (5) چون علی علیه السلام برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.

و به این ترتیب نام پر عظمت حسین »از جانب پروردگار،برای دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش،فاطمه ی زهراء که سلام خداوند بر او باد،گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه(6) کشت،و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد (7).

 

حسین و پیامبر صلی الله علیه وآله

از ولادت حسین بن علی علیه السلام که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله صلی الله علیه وآله که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام صلی الله علیه وآله در باره ی حسین علیه السلام ابراز می داشت،به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.

سلمان فارسی می گوید:دیدم که رسول خدا صلی الله علیه وآله حسین علیه السلام را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی،تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان،قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد. (8)

انس بن مالک روایت می کند:

وقتی از پیامبر پرسیدند کدامیک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری،فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامی حسن و حسین را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید. (10)

ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که:

رسول اکرم صلی الله علیه وآله را دیدم که حسن و حسین علیه السلام را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد،وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است. (11)

عالی ترین،صمیمی ترین و گویاترین رابطه ی معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جملهی  رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله خواند که فرمود:

حسین از من و من از حسینم. (12)

پی نوشتها:

1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین علیه السلام اقوال دیگری هم گفته شده است،ولی ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم.ر.به. ک.اعلام الوری طبرسی ص 213

2- احتمال دارد منظور از اسماء،دختر یزید بن سکن انصاری باشد.ر.به.ک.اعیان الشیعه جزء 11 ص 167

3- امالی شیخ طوسی ج 1 ص 377

4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389،این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد- لسان العرب ج 6 ص 60

5- معانی الاخبار ص 57

6- در منابع اسلامی در باره ی عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است،ر.به.ک.وسائل الشیعه ج 15 ص 143 به بعد.

7- کافی ج 6 ص 33.

8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 146- کمال الدین صدوق ص 152.

9- سنن ترمذی ج 5 ص 323.

10- ذخائر العقبی ص 122.

11- الاصابه ج 11 ص 330.

12- سنن ترمذی ج 5 ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.

منبع :

سایت حوزه



فدایی ولایت

  به مناسبت تولد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

امام علی علیه السلام بعد از فاطمه ی زهرا علیهاالسلام طبق وصیت همسر، با امامه ازدواج کرد و مدتی بعد در صدد برآمد با یکی از ن که از خانواده ای شجاع و دلیر باشد، ازدواج کند تا خداوند فرزندی دلیر از وی به او عطا فرماید. به این منظور از برادرش عقیل که در علم انساب تبحّر داشت، خواست بانویی از خاندانی اصیل را برگزیند و خود نیز به خواستگاریش برود. ابی نصر بخاری در این باره می نویسد قال امیرالمؤمنین علیه السلام لعقیل بن ابی طالب ـ و هو اعلم قریش بالنسب ـ اطلب لی امرأةً ولدتها شجعان العرب حتی تلدلی ولدا شجاعا»؛ برایم بانویی بیاب که زاده ی شجاع ترین عرب باشد تا برایم فرزندی شجاع بیاورد.

و به این ترتیب بود که عقیل گفت: تزوج ام البنین الکلابیه فانه لیس فی العرب اشجع من آبائها » با ام البنین کلابیه ازدواج کن که در عرب شجاع تر از پدران او کسی نیست.»

تولد حضرت ابوالفضل علیه السلام در چهارم شعبان سال 26 هجری قمری ذکر شده است.

 

فاطمه (ام البنین)

فاطمه (ام البنین) از خاندانی ولایت مدار و اصیل بود. خاندانی که از صفات جوانمردی، دلیری، شجاعت و . بهره ای وافر داشتند. پدرش حزام بن خالد بن ربیعه» مردی شجاع و مادرش ثمامه» دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب از بانوان اصیل عرب بود. تا آن جا که در برخی کتب، نام یازده تن از مادران او را بر شمرده اند که همه، از مادران نجیب و همسران اصیل روزگارشان بوده اند.

ام البنین صفات برجسته ای در وجود خویش داشت که برخی از آنان موروثی و تعدای نیز بعد از ازدواج با علی علیه السلام بروز یافت. شجاعت، دلیری، وفاداری، هنرمندی (ادبیات) و عزت نفس را می توان از گروه  اوّل و ایثارگری، ولایت پذیری، فدایی امامت شدن و تربیت جوانان صاحب بصیرت و آگاهی را ازدسته ی دوم دانست.

آری در وفاداری او همین بس که قبل از علی علیه السلام با کسی دیگر ازدواج نکرده بود و بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام نیز با کسی ازدواج نکرد.  و عمرش را در راه تربیت چهار پسر برومندش (عباس، جعفر، عبدالله و عثمان) گذراند و در این دوره همواره فرزندان فاطمه را بر فرزندان خود مقدم می داشت که تاریخ در این باره سخن بسیار دارد.

پس از واقعه ی کربلا، بشیر» به مدینه بازگشت تا خبر این واقعه ی تلخ را به مردم بدهد. او با ام البنین علیهاالسلام رو به رو شد و خود را آماده کرد تا خبر شهادت چهار فرزندش را به او بدهد. اما ام البنین مهلت نداد و از سلامتی حسین علیه السلام پرسید. بشیر گفت: عباس را کشتند. ام البنین باز از حسین پرسید و بشیر خبر شهادت فرزند بعدی را داد و همین طور خبر شهادت هر چهار پسرش را به او رساند، امّا ام البنین باز از سلامت حسین می پرسید و می گفت:

یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین. اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله. و زمانی که خبر شهادت حسین علیه السلام را شنید، گفت: آه که بندهای قلبم را پاره پاره کردی.

 

نور حیدری

در چهارم شعبان سال 26 هجری، از دامن ام البنین، نور حیدری درخشیدن گرفت و خانه های مدینه را از طلوع صبحی دیگر خبر داد. آری چشمان منتظر علی، ام البنین، زینب، حسن، حسین و . به سیمای فرزندی دوخته شد که شبیه پیامبر خدا بود. وعلی علیه السلام به شجاعت و دلیری او خبر داده بود. صحت این پیش بینی را از همان لحظه ی تولد در سیمای جدّی و مردانه ی او می شد دید. حضرت، فرزندش را در بر گرفت و سیمایش را غرق در بوسه کرد و مراسم شرعی تولد را آغاز نمود. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در هفتمین روز تولد نیز به سنت اسلامی، موی سر فرزند را تراشید و هم وزن آن طلا یا نقره به فقیران داد و گوسفندی به عنوان عقیقه ذبح کرد.

 

مراحل  زندگی

زندگی عباس علیه السلام را می توان به دو مرحله ی کودکی و جوانی تقسیم کرد. دوره ی کودکی که عموما به تربیت و بروز گوشه هایی از شخصیت وی گذشت و دوران جوانی تا شهادت که به سه بخش تقسیم می شود: 1 ـ با پدر (14 سال) 2 ـ در زمان امامت برادرش امام حسن علیه السلام ( 10سال) 3 ـ در دوران امامت امام حسین علیه السلام (10سال)

 

دوران کودکی

1 ـ بوسه بر بازوی عباس

علاوه بر وجود پر برکت مادری با فضیلت و پدری معصوم، عامل دیگر در رشد الهی عباس، وجود ستارگان فاطمی (حسن، حسین و زینب) در خانه ی علی علیه السلام بود. بی گمان عباس در سایه ی فضایل آنان به مراتبی والا دست یافت و عظمت آنان را با تمام وجود باور کرد. البته در این اسوه پذیری اقدامات مادرش ام البنین بی تأثیر نبود، چرا که وی با مقدم داشتن حسن، حسین و زینب علیهم السلام بر فرزندان خود، در تمام موارد، آنان را به مقام والای خاندان علی و زهرا علیهماالسلام آگاه می ساخت. تلاشی که در نهایت، فرزندانی ولایت پذیر به بار آورد. علی علیه السلام نیز حال فرزندش را رعایت می کرد و عنایتی ویژه به او داشت. امام پسر را غرق بوسه می کرد و عواطف خود را بی دریغ نثارش می نمود. نقل است که روزی عباس را در دامان خود نشاند. همه دیدند که عباس آستین هایش را بالا زده است و امام در حالی که به شدت می گرید و مروارید اشک از صدف چشمانش جاری است، بر بازوهای کوچک عباسش بوسه می زند. مادر، حیرت زده قدمی پیش گذاشت و پرسید: مولای من! برای چه گریه می کنید؟ علی علیه السلام با آهنگی حزین جواب داد: به این دو دست می نگرم و آنچه را که بر سرشان خواهد آمد، به یاد می آورم. ام البنین پرسید: مگر چه خواهد شد؟

امام علیه السلام فرمود: آن ها را از ساعد قطع خواهند کرد. .

ام البنین که قلبش از این خبر به شدت می تپید، پرسید: چرا! چرا قطع خواهد شد؟

امام فرمود: دست های عباس به خاطر یاری اسلام و دفاع از برادرش حسین علیه السلام قطع خواهد شد.

علی علیه السلام ادامه داده و فرمودند: ام البنین! فرزندت عباس نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد و خداوند در عوضِ دو دست، دو بال به او خواهد داد که با آن ها با ملائکه در بهشت پرواز کند. همان طور که جعفر بن ابی طالب را دو بال داد. ام البنین با شنیدن این خبر بی اندازه خوشحال شد. (کتاب سردار کربلا، ص 164؛ و چهره ی درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 141)

 

2 ـ بصیرت عباس علیه السلام

عباس علیه السلام از سرچشمه ی جوشان علوم پدرش علی علیه السلام بهره ها برده بود.

محدث نوری رحمه الله می نویسد: روزی امیرالمؤمنین، حضرت عباس علیه السلام و زینب علیهاالسلام را که کودک بودند، در دامن خود نشاند. در آن روزها عباس تازه زبان گشوده بود و جملاتی کوتاه را می توانست بر زبان براند. علی علیه السلام به او فرمود: عباس! بگو واحد (یک) کودک شیرین زبان علی به تقلید از پدر گفت: واحد. آن گاه علی علیه السلام از او خواست بگوید: دو. ولی عباس ساکت شد و چیزی نگفت. وقتی علت را پرسید، فرمود: پدر! شرم دارم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام، دو بگویم. امیرمؤمنان پیشانی عباس را بوسید و از این رویداد بی اندازه شادمان گشت.(کتاب فرسان الهیجاء، ج 1، ص 190؛ مستدرک الوسایل، ج 3، ص 815(.

 

دوران جوانی

دوره ی چهارده سال و چهل و هفت روز حضور در محضر پدر، دورانی گرانسنگ برای عباس بود تا با شجاعت علوی آشنا شود. وی در برخی جنگ ها حاضر می شد تا آداب جنگ را بیاموزد و از رشادت ها و مدیریت پدر درس گیرد. سماوی می نویسد: عاش العباس مع ابیه اربع عشرة سنة. حضر بعض الحروب فلم یأذن له ابوه بالنزال.»

در روضة الشهدا می خوانیم: در جنگ صفین روزی جوان نقابداری که بین سال های 15 تا 17 بود، از لشکر علی علیه السلام بیرون آمد و طلب مبارز کرد. هیبت و سطوت او دلیل شجاعت و دلاوری او بود. اصحاب معاویه از مبارزه با او ترسیدند. معاویه به مردی شجاع که او را ابن شعثاء» می گفتند فرمان داد به مبارزه ی این جوان برود. ابن شعثاء گفت اهل شام مرا با ده هزار سوار برابر می کردند و هفت پسر دارم، یکی را می فرستم تا او را به قتل رساند. هفت پسر یکی بعد از دیگری رفتند و کشته شدند و دست آخر ابن شعثاء خود به میدان آمد، جوان مبارز به او حمله کرد و او را نیز نقش بر زمین ساخت. دیگر از لشکر معاویه کسی جرأت نکرد به تنهایی قدم به میدان گذارد. حضرت علی علیه السلام نقاب از صورت جوان برداشت و همه دیدند که او اباالفضل العباس فرزند علی است .

وی همچنین دوره ی حیات امام حسن علیه السلام را نیز درک کرد و آن گاه وارد عصر امامت امام حسین علیه السلام شد که حکایت آن در این مختصر نمی گنجد.

 

تشکیل خانواده

تنها همسری که ابوالفضل علیه السلام برگزید، لبابه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود، یعنی بانویی از خاندان و قبیله ی خود. البته زمان ازدواج مشخص نیست ولی می دانیم که دو پسر (فضل و عبیدالله) نتیجه ی این ازدواج است. در برخی کتب فرزندانی دیگر هم برای عباس برشمرده اند که حسن (از ام ولد)، قاسم و یک دختر و محمد نام داشتند. (ابن شهرآشوب محمد را از شهدا دانسته است.

 

کنیه های حضرت اباالفضل علیه السلام

سه کنیه برای عباس علیه السلام ذکر شده است که عبارتند از:

 

1 ـ ابوالفضل

از این روی که حضرت فرزندی به نام فضل داشت، به وی اباالفضل می گفتند. گرچه ممکن است از آن جهت که حضرت سرچشمه ی فضائل بسیاری بود حضرت را با این کنیه می خواندند.

 

2 ـ ابوالقاسم

به خاطر فرزند دیگرش قاسم به وی اباالقاسم می گفتند. برخی معتقدند قاسم همراه پدر در کربلا شهید شد. جابر انصاری خطاب به حضرت می گوید:

السلام علیک یا اباالقاسم، السلام علیک یا عباس بن علی.

 

3 ـ ابوالقربة

در تاریخ خمیس و مقاتل الطالبین به نقل از جرمی بن العلا از زبیر این کنیه را برای عباس علیه السلام نقل کرده اند.

او به این دلیل که از کودکی سقایی می کرد در میان بنی هاشم به ابا القربة (صاحب مشک) معروف شد.

 

لقب های عباس بن علی علیهماالسلام

لقب های هر شخص، گذرگاهی برای شناخت حقیقی او هستند، زیرا درباره ی اهل بیت علیهم السلام این القاب براساس ویژگی های واقعی که از آنان ظهور و بروز می یافت به آن ها داده می شد. از این روی مطالعه لقب های عباس علیه السلام می تواند سرفصل های مناسبی از شخصیت وی را به دست دهد. عمده ی این القاب چنین است:

قمر بنی هاشم، باب الحوائج، طیار، اطلس، شهید، عبد صالح، عبد صدیق، سقا، کبش الکتیبه، سپهسالار، قهرمان علقمه، پرچمدار، ناصر ابن رسول الله، داعی الی سبیل الله، ولی الله، ناصح، مظلوم، المطیع لله و رسوله، المواسی (فداکار)، صابر، مجاهد، محامی، دافع، المجیب، حبیب الله و . . (از کتاب چهره ی درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 142 تا 149 و 284 تا 292؛ کامل ایارات، ص 258؛ مفاتیح الجنان؛ مقاتل الطالبین، ص 84؛ عمدة الطالب، ص 285؛ تاریخ خمیس، ج 2، ص 284؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص 26 و 30)

در این مختصر تنها به شرح چند لقب می پردازیم:

 

قمر بنی هاشم

حضرت عباس در میان خاندان بنی هاشم به قمر و ماه تشبیه می شد چون تلألؤ چهره ی زیبا و نورانی اش همگان رابه شگفتی وا می داشت. آری او نه تنها ماه بنی هاشم که ماه جهان اسلام بود. و ازاین که به وی این لقب را داده اند می توان فهمید که بعد از امام معصوم، در بین بنی هاشم جوانی خوش سیما و ماه رخسار چون او نبود.

 

طیار

این لقب برگرفته از روایاتی است که امام علی علیه السلام در ضمن آن بشارت می دهد به این که خداوند به عباس مانند جعفر بن ابی طالب دو بال در بهشت

زینت عبادت کنندگان (ولادت امام سجاد علیه السلام(

شناسنامه امام سجاد علیه السلام

امام چهارم علی بن الحسین ملقب به زین العابدین» و سید السجادین» در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه به دنیا آمد. مادر گرامی ایشان شهربانو دختر یزدْگِرد (آخرین پادشاه ساسانی) است. امام سجاد علیه السلام دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبی علیه السلام و پدر خود حسین بن علی علیه السلام سپری کرد. در کربلا حاضر شد، اما به دلیل بیماری نتوانست در جنگ شرکت کند. پس از آن قریب سی و چهار سال، یعنی تا سال 94 قمری، رهبری شیعه را بر عهده داشت. ابوالحسن و ابومحمد از کنیه های مشهور امام سجادعلیه السلام است و القاب مشهوره آن حضرت: زین العابدین و سید الساجدین و العابدین و زکی و امین و سجّاد و ذوالثّفنات و نـقـش نـگـیـن آن جناب به روایت حضرت صادق علیه السلام اَلْحَمْدُللّهِ الْعَلِی» بوده و به روایت امام محمد باقرعلیه السلام اَلْعِزَّةُ لِلِّه» و به روایت حضرت ابوالحسن موسی کاظم علیه السلام، خَزِی وَ شَقِی قاتِلُ الْحُسَینِ بْنِ عَلی علیه السلام» بوده است. امام سجاد علیه السلام در سال 94 ق. به تحریک ولید بن عبد الملک مسموم گردید و به شهادت رسید و در کنار امام مجتبی علیه السلام در بقیع مدفون شد.

 

شهربانو سلام الله علیها، مادر امام علی بن الحسین علیهما السلام

مادر امام زین العابدین علیه السلام شهربانو، ملکه ایران، دختر یزدگرد است که دست تقدیر او را از ایران دست به دست به مدینه رسانید. این بانوی ایرانی و ملکه اسلامی در دوران زندگانی شویی بسیار معزّز و محترم و مورد علاقه خاندان ولایت و مکتب امامت بود و یگانه فرزندی که از او به دنیا آمد، همانا حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام است. از امام باقر علیه السلام روایت می کنند که چون فاتحان ایران، دختر یزدگرد را اسیر کرده به نزد عمر آوردند، این ملکه عفیفه در گوشه ای قرار گرفت و از شدت ناراحتی گفت: اف بیروج باداهرمز». یعنی سیاه باد روز هرمز که اولادش چنین اسیر و دستگیر شده است. عمر گمان کرد او را دشنام می دهد، امر کرد او را اذیت کردند امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر بود. فرمود: تو حق نداری او را اذیت کنی. او شاهزاده محترم است. او دشنام نمی دهد؛ بلکه می گوید سیاه باد روز هرمز که دخترش به چنین روزی افتاده است و بهتر آن است که او را آزاد بگذاری هر که را خواست، به شوهری انتخاب کند. با این پیشنهاد موافقت شد و این بانو سه بار اطرافِ مجلس گردش کرد تا گمشده خود را که در خواب هم چهره زیبای او را دیده بود، پیدا کرد و حسین بن علی علیه السلام را انتخاب کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام در آنجا فرمود: حسینم! از این بانو برای تو بهترین مردانِ روی زمین متولّد خواهد شد.» و لذا علی بن الحسین را ابن الخیرتین گفتند.

 

برگ هایی از دفتر فضائل امام سجاد علیه السلام

امام سجادعلیه السلام در عین آن که زینت عبادت کنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ فی سبیل الله بود، او در عین آن که کانون علم و اندیشه ومعرفت بود، تواضع ویژه ای داشت، و در عین آن که شکوه و جلال و ابهت خاصی داشت، دارای حلم و بردباری و سعه صدر مخصوصی بود، و در یک کلمه کانون همه کمالات انسانی و ارزش های والای معنوی بود. آن حضرت با عنوان زین العابدین و سجاد خوانده می شود،چرا که او قبل از هر چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده های طولانی او، هربیننده را به سوی خدا و پرستش خدا جذب می کرد. خداوند در حدیث لوح که آن نامه ای از سوی خدا به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله است او راچنین معرفی کرده است: سید العابدین و زین اولیائی الماضین؛ او آقای عبادت کنندگان و زینت اولیای پیشین من است.»

 

اوضاع ی و اجتماعی عصر امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام با شش خلیفه معاصر بود که هیچ یک بااهل بیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند. این خلفا عبارتند از: 1.یزید بن معاویه 2.عبدالله بن زبیر 3.معاویه بن یزید 4.مروان بن حکم 5.عبدالملک بن مروان 6.ولیدبن عبدالملک امام سجاد علیه السلام پس از شهادت پدر، درایام اسارت و در شرایط اختناق، امامت را به عهده گرفت. این شرایط سخت تا پایان امامت وی ادامه یافت. مسعودی نوشته است: قام ابومحمد علی بن الحسین علیه السلام بالامر مستخفیا علی تقیه شدیده فی زمان صعب؛ حضرت سجادعلیه السلام امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و درزمانی دشوار عهده دار گردید.»

 

سیره ی امام سجاد علیه السلام

بیشترین دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام مصادف بود با دوران خلافت عبدالملک بن مروان که مدت 21 سال طول کشید. با توجه به فضای ی آن زمان که رعب و اختناق شدیدی در جامعه حکم فرما شده بود و با کنترل و تسلط شدیدی که حکومت جبار اموی برقرار ساخته بود، مسلّماً هرگونه جنبش و حرکت مسلّحانه، محکوم به شکست بود و لذا امام سجاد علیه السلام با تدبیری سنجیده کوشید احساسات سطحی مردم را مهار کند و سعی داشت تا ابتدا مقدمات لازم را فراهم آورد و عناصری صالح را برای شروع کاری بزرگ (تجدید حیات اسلام و بازآفرینی جامعه اسلامی) تأمین کند و جان خود و تعداد بسیار معدود یاران قابل اتکای خود را حراست نماید و میدان را در برابر حریف رها نکند. تا زنده است و تا از چشم جست وجوگر و هراسان دستگاه بنی امیّه پنهان است، به مبارزه ای بی امان، ولی پنهان مشغول باشد و آن گاه ادامه این راه را که بی گمان به سرمنزل مقصود بسیار نزدیک تر بود، به امام پس از خود بسپارد. امام چهارم با یک سلسله برنامه های ارشادی و فرهنگی و تربیتی، مبارزات غیر مستقیم خود را آغاز کرد و امامت را به صورت مخفی و با تقیّه و در زمانی دشوار عهده دار گردید.

 

سیره فرهنگی امام سجاد علیه السلام

حضرت امام سجاد علیه السلام را می توان احیاگر فقه و علوم آل محمد صلی الله علیه وآله و زمینه ساز و در واقع بنیان گذار مراکز علمی و مکاتب فرهنگی و فکری شیعه دانست؛ مکاتب و مراکزی که توسط شاگرد و فرزندش، امام باقر علیه السلام گسترش یافته، علوم اهل بیت علیهم السلام را در جهان آن عصر، منتشر کردند. امام سجاد علیه السلام، با فقهای مذاهب مختلف اموی، عثمانی، زبیری و. جلسة مذاکره، مباحثه و مناظرة علمی برقرار می کرد و تعالیم حیات بخش اسلامی را برای آنان، بیان می کرد. آن حضرت با ستایش علم و تکریم عالمان و تربیت آنها زمینه های نهضت علمی – فرهنگی، معرفتی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام را مهیا کرد. نشر صحیح احکام و حلال و حرام های الهی، بیان معارف الهی، تربیت شاگردان و نیروهای عالم و شایسته، درس صبر و تحمل و مدارا، بی اعتنایی به دنیا، توجه به خداوند و راز و نیاز با خداوند، بخشی از معارف معرفتی و فرهنگی امام سجاد علیه السلام بوده است. امام سجاد علیه السلام با بیان حلال ها و حرام های الهی، احیای مبانی دینی، اخلاق، دعا، تفسیر و تبیین قرآن و روایات پیامبر صلی الله علیه وآله، وظیفة فرهنگی و علمی و معرفتی خود را انجام داد.

 

امام سجاد علیه السلام و زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند. هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.» بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

 

دعا و نیایش، استراتژی فرهنگی امام سجاد علیه السلام

امام در شرایط خفقان اموی و مروانی می بایست شیوه ای نوین برای مبارزه در پیش گیرد تا بتواند آن محیط تاریک و ظلمانی و آن مردم غافل و بی خبر را از چنگ شهوات و نیز ازتسلّط دستگاه های اهریمنی خلاص کند؛ شیوه ای که هم بتواند مردم را با حقایق و معارف دین آشنا سازد و انقلابی در دنیای اسلام ایجاد کند و هم بهانه دست دشمن ندهد. این بود که برای بیان مفاهیم مورد نظرشان از دو شیوه استفاده کرد که عبارت اند از: الف-شیوه دعا که در صحیفه سجّادیه متجلی است. ب-شیوه موعظه که در قالب سخنان و روایات آن حضرت تبلور یافته است. از میان این دو شیوه حکیمانه، بهره گیری از شیوه دعا طرحی نو در تبیین عقاید و معارف ناب اسلام و مبارزه ای نامرئی بر ضد دستگاه حاکم بود. با این شیوه مردم آرام آرام به بهترین شکل با اندیشه های ناب دینی آشنا شدند و یک مجموعه مؤمن، علاقه مند و صالح برای کارهای آینده به وجود آمد. دعاهای امام در عین اینکه حرکتی اخلاقی بود، مبارزه ای آرام در برابر قدرتهای اهریمنی، ولی ریشه کن کننده بود. او با این عمل و برنامه خود نشان داد که راه مبارزه در شمشیر منحصر نمی شود؛ زیرا در بعضی شرایط، شمشیر کارایی خود را به کلّی از دست می دهد و حتی نتیجه عکس می دهد.

 

سیره اخلاقی امام سجاد علیه السلام

همه نشانه هایی را که برای بندگان کامل پروردگار عباد الرحمن» معین شده در علی بن الحسین علیه السلام آشکار است. در چنان دوره تاریک برای جویندگان انسانیت به حقیقت چراغی روشن بود. با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده کرد.و مردمی که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامی را بچشم خود دیدند. پرستش خدا، نرم خوئی، محاسبه نفس تا حد ریاضت. خود شکنی برای حق، دستگیری مستمندان، بخشش، پرهیزگاری. و. جاحظ در رساله ای که در فضائل بنی هاشم نوشته در باره او گفته است: اما علی بن الحسین علیه السلام، در باره او خارجی را چون شیعه و شیعه را چون معتزلی و معتزلی را چون عامی و عامی را چون خاص دیدم و کسی را ندیدم که در فضیلت او شک داشته باشد و یا در مقدم بودن او سخنی گوید.»

 

سیره تربیتی امام سجاد علیه السلام

هدف از تربیت؛ عبادت حق و در نتیجه شناخت خداوند متعال است. تربیت خلق، فلسفه ی بعثت رسولان و مهمترین وظیفه اولیای الهی است. اهداف تربیتی دوران رهبری امام سجاد در سه محور خلاصه می شود:

1- هدایت به حق و تمیز حق از باطل؛ روشهای امام برای اجرای این مقصد متفاوت است. یک روز با خطابه ی علی گونه، روز دیگر با تعلیم دعا و موعظه، گاهی با پرورش اصحاب و یاران و همچنین با گریه بر امام حسین و شهدای کربلا.

2- اصلاح جامعه اسلامی و رسیدن به حیات طیبه؛ همان گونه که امام حسین علیه السلام بر این هدف تأکید می فرماید، امام سجاد نیز آن را از خداوند طلب می کند. امام پاکیزگی زندگی خویش و اصلاح امّت را در گرو عمل به اوامر و نواهی خداوند می داند.

3- توحید محوری؛ این هدف مشترک همه ی انبیا، اولیا و مربیان الهی است و امام سجاد به تربیت بر مدار توحید تأکید می فرماید و از همین رو بر مفاهیمی مثل عبودیت، معرفت خدا، ایمان و تقوا تکیه می کند. مقصود از روشهای تربیتی شیوه هایی است که برای رساندن متربّی به اهداف مورد نظر استفاده می شود.

 

داستان هایی از امام سجاد علیه السلام

جلو در خانه رنگ و رو رفته ای می رسیم. امام دوروبرش را نگاه می کند و بعد درمی زند. پسرعموی امام در را باز می کند و با دیدن ما لبخند بر صورت لاغر و نحیفش می نشیند. امام با او دست می دهد و بعد پول ها را توی دستش می گذارد. من هم کیسه آردی را که برداشته بودیم، به او می دهم. او می گوید: امشب کمی دیرتر آمدید. خیلی وقت است منتظر شما هستم. بعد از امام تشکر می کند و می گوید: ای مرد نیکوکار! خدا به تو خیر دهد! تو که یک غریبه هستی، به ما کمک می کنی، ولی پسرعمویم علی بن حسین با اینکه ادعای امامت می کند و حال و روز ما را می داند، باز خبری از حال ما نمی گیرد. خدا به او خیر ندهد! نمی دانم در برابر یاوه های این مرد چه بگویم. رنگم عوض می شود و دندان هایم را از خشم روی هم می فشارم. امام که متوجه حالم می شود، دستم را آرام فشار می دهد؛ مبادا چیزی بگویم. مرد باز از امام تشکر می کند و بعد در را می بندد. همان گونه که توی کوچه های تاریک قدم می زنیم، به این فکر می کنم که چرا امام به این مرد خودخواه و قدرنشناس کمک می کند.

 

امام سجاد علیه السلام از نگاه دیگران

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: زمانی که قیامت برپا شود ندا دهنده ای در میان مردم حاضر در م با صدای بلند اعلام می کند که زینت عبادت کنندگان کجاست؟ در این لحظه فرزندم علی بن الحسین علیه السلام با کمال سرافرازی و شوکت و عظمت در صحنه م حاضر می شوند و در میان صفوف حرکت می نمایند». امام علی بن ابی طالب علیه السلام از علی بن الحسین علیه السلام پیش از ولادتشان، تحت عنوان خیرُ اَهلِ الارضِ؛ بهترین فرد روی زمین » یاد می کنند. امام صادق علیه السلام در توصیف جدّ بزرگوارشان، امام زین العابدین علیه السلام ، می فرمایند: از فرزندان امام امیرالمؤمنین علیه السلام در میان اهل بیت آن حضرت، در شیوه زندگی و پوشش و فقاهت و استنباط احکام شرعی، شبیه تر از علی بن الحسین علیه السلام به آن بزرگوار نمی باشد.»

 

صحیفه سجادیه، زبور آل محمد علیهم السلام

دعاها و مناجات های این امام همام، به نام صحیفه سجادیه معروف است و پس از قرآن و نهج البلاغه، بزرگ ترین و غنی ترین گنجینه حقایق و معارف الهی به شمار می رود، به طوری که بزرگان شیعه آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت علیهم السلام و زبور آل محمدصلی الله علیه و آله نامیده اند. مرحوم مجلسی در مورد دلیل نام گذاری صحیفه به زبور آل محمدصلی الله علیه و آله و انجیل اهل بیت علیه السلام چنین می نگارد: همان طور که زبور و انجیل از جانب خداوند متعال بر زبان داودعلیه السلام و عیسی بن مریم علیه السلام جاری شد، صحیفه نیز از جانب خداوند متعال بر زبان سید ساجدین، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام جریان یافت». برخی مباحث صحیفه به قرار زیر است: 1.مسائل اعتقادی: توحید خالص، اسماء الله، نبوت و محبت به نبی مکرم صلی الله علیه و آله، امامت، معاد»؛ 2. اسلام؛ 3. فرشتگان؛ 4. مباحث اخلاقی؛ 5. طاعات؛ 6. ذکر و دعا؛ 7. ت؛ 8. اقتصاد؛  9. مسائلی درباره انسان و جهان؛ 10. مسائل اجتماعی؛ 11. علم؛ 12. تاریخ؛ 13. مسائل مربوط به بهداشت و سلامت جسم و آرامش روانی؛

 

جرعه هایی از جام صحیفه سجادیه

بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و ایمانم را به کامل ترین ایمان برسان و باورم را بهترین یقین قرار ده و نیّتم را به نیکوترین نیّت ها و کردارم را به بهترین کردارها برسان. بار خدایا! نیّت مرا به لطف خود کامل گردان و باورم را به رحمت خویش پابرجا نما و به قدرت و توانائیت آنچه از من از دست رفته اصلاح فرما. بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و بی نیازم کن از کاری که کوشیدن به آن مرا باز می دارد. و وادار مرا به آن چه که فرد از آن سؤال و بازپرسی می نمایی و روزهای مرا در آن چه که برای آنم آفریده ای صرف نما و مرا بی نیاز فرما و روزیت را بر من گشایش ده، و به نگاه کردن گرفتارم مفرما، و عزیز و گرامی ام و به کبر و سربلندی دچارم مکن و مرا برای خود رام ساز و عبادتم را به عجب و خودپسندی تباه مگردان و خیر و نیکی برای مردم را به دست من روان ساز و آن را به منّت نهادن باطل مفرما و خوهای پسندیده را به من ببخش و مرا از به خود نازیدن نگهدار.

 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در صحیفه سجادیه

خداوندا به وسیله ولی خویش (آن امامی که در هر زمان است و زمان خالی از او نیست) کتاب و قوانین و شرایع و سنت های رسولت صلی الله علیه و آله را برپادار و به واسطة او آن چه را از نشانه های دینت که ستمکاران آن ها را نابود کرده اند، دوباره احیا کن و به واسطه او تعرض ستم پیشگان نسبت به راهت را از میان بردار و مشقت و سختی طریقت را توسط او برطرف ساز. خداوندا درود فرست بر دوستان امامان که معترف به مقام والای آن هایند و راه آن ها را می پیمایند و در پی آثار آن ها می رورند. و در طاعت آن ها می کوشند و در انتظار روز حکومت آن ها هستند و چشم امید به سوی آنان دارند، درودهایی مبارک و پاک و فزاینده در بامداد و شامگاه.

 

رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

رساله حقوق حضرت امام سجاد علیه السلام به خاطر توجه به ماهیت حقیقی انسان در بردارنده نکاتی است که حقوق بشر امروزی به این دلیل که به ماهیت حقیقی انسان توجه نداشته اند از مسائلی که امام سجادعلیه السلام فرموده اند بسیار دور هستند و چنانچه رساله حقوقیه امام سجاد مورد ملاحظه قرار گیرد، این تفاوت را به خوبی احساس می کنید. تفاوت مبنایی که ما در مباحث حقوق بشر با غر بی ها داریم در نوع نگاه ما به انسان است. در غرب انسان را موجودی مادی دانسته و اصالتی برای امور معنوی قائل نیستند که از لوازم این نوع نگاه صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر است و نسبت به مذهب و باورهای دینی بی تفاوت می باشد، تنها مسائلی که در این اعلامیه جهانی مورد توجه شده جنبه مادی و حیوانی انسان را تعمیم می دهد. برخی از موادی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر برای انسان ملاحظه شده در نگاه اسلام نه تنها برای انسان بلکه برای حیوانات هم لحاظ شده است؛ به این دلیل که انسان و حیوان برخی نیازهای مادی مشترک دارند که در این قسمت اشتراکات اعلامیه جهانی حقوق بشر با حقوقی که اسلام برای حیوانات ترسیم کرده فراوان است؛ اما اسلام می گوید علاوه بر این حقوقی که شما با نگاه حیوانی برای انسان ترسیم کرده اید باید جنبه انسانیت انسان را هم مد نظر داشته باشید و با توجه به آنها قوانین حقوق بشر را ترسیم کنید.

 

فصل هایی از رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

خدایت بیامرزد! آگاه باش که پروردگار را بر تو حقوقی است که سراپای وجودت را فراگرف


نگاهی به زندگی و شخصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها

 

سخن راندن از حضرت خدیجه (س) هم سهل است و هم صعب! چرا که کدام مسلمان است که نام این بانوی بزرگوار و حکایت ایثار بی مانند او و تأثیر آن در احداث، ابقاء و اقامه دین و اسلام را نشنیده باشد؟! و دشوار است چون با شخصیتی عظیم روبرو هستیم که مات و مبهوت عظمت و جلال اوئیم.

 براستی با این زبان الکن و کوتاه مجالِ ما چه گونه می توان کمال و جلالش را بیان نمود، بزرگ بانوئی که هر گاه جبرئیل امین بر پیامبر نازل می شد عرض می نمود یا رسول الله حاجتی دارم: سلام من و پروردگارت را به خدیجه(س) برسان! و حضرت خدیجه(س) در کمال ادب می فرمود اِنَّ رَبی هُوَ السَلام وَ مِنهُ السَلام و اِلَیه السَلام.

 البته که هر کسی از دیدگاهِ تحلیل شخصیتهای اسلام با عظمت این بانو روبرو می شود اولین چیزی که چشم او را خیره می نماید ایثار بی مانند آن بزرگوار است.

 و گوئی این خدیجه است که می گوید:

دار و ندار خویش را در ره یار باختم                     بدین امید کز کرم تا بکند به دل قرار

  خدیجه(س) تاجر بود و به راستی تجارتی کرد که هرگز کهنه و نابود نمی شود!

[1] زنی بود بسیار متمول و دارای حشمتی در قریش، خدم و حشم بسیار داشت کاروانهای تجاری فراوان از آنِ او بود زهی تجارت که او کرد. هستی خود را به پای سید ابرار ریخت و نثار کرد، بدون منت و بدون طلب مزد اما چیزی را خرید که مگو! و آنهم: دل سید ابرار و محبت حبیب الله را ! چندان که رسول خدا(ص) تا آخر عمر می فرمود: هیچکس برای من خدیجه نمی شود.! محبت او در صمیم دل حضرت آنچنان جای گرفته است که نه خدیجه را بلکه دوستان و دوستداران خدیجه را هم دوست می دارد.

 می دانید که همه خیره به ایثار آن بانو هستند (که واقعاً هم خیره کننده است)، می بینیم آن همه ثروت را با شیدایی نثار و ایثار می کند. در لحظه اولین ازدواج با پیامبر اکرم (ص) دار و ندار خویش را به پیامبر می بخشد و پیامبر هم بدون هیچ تعارفی همه آنها را به باد بقاء » می دهد. او چهار هزار، چهار هزار درهم اگر به پای پیامبر ریخت پیامبر نیز همه را به این و آن داد، چندان که فرمود: ثروتی به مانند ثروت خدیجه برای من مفید فایده نیفتاد. برای من» یعنی برای اسلام » یعنی برای احیای دین که پیامبر همه را خرج کرد و بخشید.

 

بانویی که روزگاری بر سر او کنیزکان از پر طاووس سایبان می گسترانیدند، قصرها داشت و خانه ها، با آنهمه حشمت و ثروت کارش به جایی رسید که سه سال در شعب ابی طالب میان یک دره سنگلاخ در آن آفتاب سوزان حجاز و عربستان حتی لقمه نانی هم نداشت که بخورد و سایبانی که بیارامد.!

 اهل تاریخ می دانند که در دو جا از حیات بزرگوار پیامبر، گرسنگی ظاهری ایشان را شدیداً آزار داد:

1)   در محاصره مدینه در غزوه احزاب

2) در شعب ابی طالب، تا جائی که گاهی سنگی با شال بر شکم مبارک خود می گذاشت، می بست و می فشرد که احساس گرسنگی نکند.

 بانوی بطحا سه سال تمام در غربت، گرسنگی و حالت وحشت که هر آن امکان ترور پیامبر وجود داشت، بدون نانی، سایبانی و آبی برای خوابانیدن عطش به سر برد و همین بود که بعد از گذشت سه سال این بانوی بزرگ از شدت شکنجه و رنج نحیفه شد و به راستی به شهادت رسید. همگان می دانند اگر شکوه نبرد ذوالفقار علیu و انبوه ثروت خدیجه(س) نمی بود نه از اسلام اسمی می ماند و نه از قرآن رسمی! براستی آن یک پشتوانه مالی بود و آن یک پشتوانه نظامی برای دین خدا و رسول خدا (ص) تا ما مسلمان شدیم. اسلام ما به یقین همان اندازه که مرهون نبرد و رزم علیu است به همان اندازه مدیون ثروت خدیجه است، نه ثروت او بلکه ایثار او.

مسلمانی ما وامدارِ لَضربه عَلیٍ یَومَ الخندقِ اَفضَلُ مِن عِبادهِ الثَقَلَین است (که اگر آن ضربت نبود آن روز که همه ی ایمان در مقابل همه کفر روبرو ایستاده بودند، خبری از جان جانان نمی ماند تا چه برسد به فرقان او) و هم بدهکار انفاق خدیجه (س) است که اگر ثروت او نمی بود باز هم از ایمان و قرآن اثری نبود، پس ما مسلمانی خود را مدیون اوئیم و اکنون از خود بپرسیم که چقدر ممنون اوئیم؟

  

اگر گبر و آتش پرست نیستیم، اگر حقیقت توحید را می بینیم و ره بیگانه نزدیم، اگر از هفتاد و دو ملت شمرده نمی شویم بلکه فرقة ناجیه » هستیم، به برکت حضرت خدیجه (س) و امیرالمؤمنین علیu است، همین دو و بس.! و البته وقتی به این نکته می رسیم می بینیم:

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت                           باید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم

 از رسول خدا (ص) و خدیجه کبری شرمنده ایم! چرا که در بزرگداشت بانوی بزرگ اسلام قاصر نه که مقصریم، کوتاهی ها کرده ایم در نکوداشت نام و ترویج مرام او که مرام بانوانی است ولایت مدار و هستی شان را فدای خاتم النبیین و امیرالمؤمنین می کنند. این فرخنده زن که نه تنها همسر و همدم رسول خدا بوده بلکه تنها رحم پاک و منزه او را خدا در تقدیر خود انتخاب کرده بود تا لؤلؤی یکتا و گوهر والایی را که در خزانه خود داشت، بپروراند و خدیجه را به عنوان پاکترین صدف برگزیند.

 طاهرة قریش سرچشمه کوثر بود و که می داند کوثر چه خیر کثیری است؟ خدای متعال حکیم است و عادل و حکیمِ عادل وضع شَی فی مَوضِعهِ می کند و هر چیز را به هر کس نمی دهد. فیض حق را قابلیت لازم است و این چه رحم قابلی بوده که نور زهرای مطهر اطهر را شایستگی داشت که خدا به او بدهد.

 سِِّّر این موهبت چیست؟ سّرش این است که او هر چه داشت در راه خدا داد و خدا هم بهترین آنچه را که در خزانه داشت به او داد که اِنَّ الله شاکرٌ عَلیم.

از اسامی مقدس ذات حضرت حق شاکر است، اگر کسی قدمی در راه حق برداشت خداوند فوراً جبران می کند. خدیجه هستی اش را در راه حبیب الله داد، خدای متعال هم حبیبه ی خودش را به او داد چندان که این دختر بی مانند هستی در رحم مادر هم انیس و مونس جان او بود. آقای رحمانی همدانی در کتاب فاطمه اهراء بهجه قلب المصطفی از مدارک عامه و اهل سنت از عالمی شافعی نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) بر خدیجه وارد شدند، در خانه کسی نبود و رسول الله مشاهده فرمودند خدیجه مشغول صحبت است، فرمودند با چه کسی صحبت می کنی؟ عرض کرد: این جنین که در شکم من است با من سخن می گوید و در ایام غربت شما مرا تسلی می دهد. فرمودند ای خدیجه خشنود باش! ای که هستی ات را در راه من دادی خشنود باش! این دختری است که از او یازده نور به جهان خواهند آمد.

 اما و صد اما که خدیجه گر چه این است اما نه همین است بلکه بسیار فراتر و بالاتر از این است. مطلب بسیار بالاتر از ایثار دار و ندار و انفاق ثروت است!

 چرا و چگونه؟ چون که می دانید فرزندان آدم و آدمیان این چنین نیستند که همیشه هم سن یا هم عصر خود باشند. روانشناختی انسان را که نگاه کنید: برخی از سن خود بزرگترند، کسانی هم سن و سال خویشند، و بعضی کوچکترند، برخی عمری را سپری کرده اند ولی هنوز در ایام کودکی اند و افرادی نیز در ایام جوانی به مانند پیران متین و وزین اند، پس این چنین نیست که همه هم سن و هم عصر خود باشند. نیز برخی افق دیدشان فراختر از زمانه حال بوده و دید وسیعتری داشته اند و جهان بینی شان بسیار گسترده تر از ظرف مکان و زمان خود بوده و کسانی که هم سن خود هستند معاشرت با هم سن وسالان خود برایشان راحت تر خواهد بود. اما کسی که دید و افق او بالاتر بود و در ظرف مکان و عصر خود جای نشد، رنج خواهد برد چرا که اطرافیانش نخواهند توانست او را دریابند، چیزی که او می بیند را نمی توانند ببینند.

هر که هشیارتر رخ زردتر               هر که او بیدارتر بیمارتر

 در حدیثی حضرت امیرالمؤمنینu فرمودند صدیقُ العاقلِ التعبُ : همنشین و همراه مرد خردمند همیشه رنج است، چرا که مرد خردمند دید و افقش در سطحی است که اطرافیان نمی توانند او را دریابند چون او پیش تاز است و آنها افتاده در راهند پس مزاحم اویند و نمی توانند عظمتش را دریابند و از همین رو ممکن است به او طعنه زده مسخره اش کنند.

 

تمام بنی آدم در این خاک و در این زمین خاکی بیگانه اند چه برسد به انسان کامل! چه رسد به سر سلسلة رُسُل، چه برسد به عقل کل. آن مرغ باغ ملکوتی که نبود از عالم خاک نبی بود، او بود که چند روزی قفسی ساخته بودند تنگ از بدنش. او ملک بود؟! نه! ملک کجا او کجا! رسد آدمی به جایی که جز خدا نبیند. جبرئیل در معراج از همراهی او فرو ماند و گفت: اگر بال دیگری زده و به اندازه بند انگشتی بالاتر بیایم آتش خواهم گرفت. او کسی است که جبرئیل و میکائیل خُدام درگاه اویند. مگر از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده؟ از عرش به فرش آمده است و آمده تا که تقریر کتاب و حکمت کرده و ما را پاک و منزه نماید، پس اصولاً خاتم انبیاء و حبیب خدا بر روی زمین غریبه است. اینجا خانه او نیست، سرسرای او سرای دیگری است. زمین تبعیدگاه اوست و تنها برای تعلیم زمینیان آمده است.

 اگر بعثت وی به جای اینکه در جاهلانه ترین قوم و در بدترین نقطه آب و هوایی جهان بود در جای دیگری مثلاً در روم مبعوث می شد و به آکادمی های فلاسفه وارد می شد یا به جندی شاپور ما آمده و همگی بر زانو نشسته و از محضرش بهره ها می بردند، باز هم در بین آنها غریبه بود چرا که افق دید او در جای دیگری بود چون روح او بالاتر از عالم مُلک بود. بنگرید کسی که در دره ای سنگلاخ بدنیا آمده و به ظاهر شخصی عامی است در همان روز اول بعثت خود می گوید دین من دینی جهانی است و مهدی (عج) دارم که عالم را از عدالت پر خواهد کرد. این دید دید بسیار وسیع و بزرگی است. کسی که آمده دید بشر را باز کند که ای برادر تو همه اندیشه ای، آمده بگوید که: شما با مرگ تمام نمی شوید بلکه جاودان هستید. چنین شخصیتی حتی اگر بزرگان، دانشمندان، حکما و فلاسفه جهان می آمدند و دستش را بوسیده و می گفتند لطف آن چه تو اندیشی! حکم آن چه تو فرمایی! » باز هم غریب بود چه برسد به آنکه در بین قومی آمد و مبعوث شد که می گفتند "یا اَیهَا الذَینَ نُزِّل عَلیهِ الذِکرَ اِنَّکَ لَمَجنوُن"

[2] و تو خود حدیت مفصل بخوان از این مجمل.!!!

 او که سراسر شفقت بود، می سوخت برای این که خلق هدایت شوند و خوابش نمی برد که: غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. حال بگو چه کسی می توانست او را در آن بیابان حجاز، در آن دره های سنگلاخی و در آن قوم جاهلی درک کند؟ کسی نبود! هیچکس او را درک نمی کرد و زبان حالش این بود که: مُردم اندر حسرت فهم درست.

 آنان گاهی ساحرش می خواندند و مردمان زمانی مجنونش گفتند. از خانه که بیرون می آمد خاکروبه ها بر سرش می ریختند. او را در لحظه اول دعوتش سنگسار کردند تا جائی که از کوه بالا رفت و از پیراهن مبارکشان خون می چکید و وقتی که فرشتگان خواستند اجازت بدهد تا آن مردم را عقاب کنند با نهایت شفقت فرمود: اللّهم اغِفر لِقَومی فاِنَّهم لا یَعلَمون! با این همه درکش نمی کردند. ابن عاص پلید (مظهر حیله، مکر، کینه و شرک) هفتاد بیت شعر در هجو، مسخرگی و استهزاء او سروده بود و به کودکان مکه آموخت که هر گاه از خانه بیرون آمد به دنبالش بدوید، مانند دیوانگان سنگش بزنید و این اشعار را بخوانید.

 و او این روح بیکران چقدر دردمندانه و چقدر غریبانه می زیست! در آن بیابان غربت و در آن اوج بی کسی هیچکس را نداشت مگر یک نفر زن: خدیجه. خدیجه نه به عنوان یک همسر نه به عنوان جفت شویی و زنِ خانه بلکه برای اینکه تنها او می توانست این همای عرش نشین را درک کند. براستی فقط او می توانست پیامبر را با روح بزرگش دریابد و رسول الله در هیچ کجا آرام نمی گرفت مگر در کنار خدیجة طاهره و این آرامش نه جسمانی بود و زمینی که بود و آسمانی.

  

کار پاکان را قیاس از خود مگیر               گر چه باشد در نوشتن شیر شیر

نه چون محبت یک شوی به همسرش و نه مردی به جفت اش بلکه فراتر از اینها

این محبت زان محبتها جداست                      حب محبوب خدا حب خداست

شاعری شعری زیبا سروده در حکایت حال امیرالمؤمنین (ع) می گوید:

هر کجا بودم امیدم خانه بود (وقتی با نهایت خستگی می آمدم)

فاطمه بر روی من درمی گشود        خنده های دلگشا  یادش بخیر!

به راستی مادر فاطمه هم برای رسول خدا این چنین بود، پشت در همیشه در انتظار که سید ابرار بیاید تا در را باز کرده، گرد و غبارها و آلودگی ها را از لباس پیامبر بزداید. زمانی بر سر و روی مبارک پیامبر شکمبه پُر آلودگی یک شتر را انداختند و این گستاخی چقدر دردآور بود ولی چون که می آمد خدیجه در را باز می کرد و با یک دریا محبت پیش آمده گرد و غبار و کدورت هایی را که بر روی این مرآت الله از این همه جفا و جاهلیت نشسته بود می تکاند، یعنی که اگر هیچکس یارت و غمگسارت نیست من هستم. همچنان که دخترش به امیرالمؤمنین می گفت اگر همه مدینه به تو جفا کردند، برای همسرت فرقی ندارد برای من امیرالمؤمنینی! خدیجه هم می گفت: یا رسول الله اگر هیچکس دعوت تو را نمی پذیرد، اینهمه جسارت به تو می کنند من همراه توأم و اولین ایمان آورنده به تو! آری این خدیجه است. ما عظمت خدیجه را در ثروتش نمی دانیم، عظمت خدیجه را فقط در این نمی دانیم که او پشتوانه مالی پیامبر بود بلکه براستی او بهترین پشتوانه روحی پیامبر بود.

 

بهترین تعبیری که می توانم گفت این است که خدیجه دل آرام پیامبر بود، پیامبر با او آرام می گرفت. رسول خدا تا آخرین لحظه های عمر هر گاه اسم خدیجه را می شنیدند اشک می ریختند، آنقدر نام او را می برد که عایشه به اعتراض گفت یا رسول الله! چقدر یاد خدیجه می کنی؟! فرمود: عایشه ساکت باش! هیچکس برای من خدیجه نمی شود و چنین بود که هر از گاهی وقتی گوسفندی ذبح می کردند، می فرمود گوشتش را بین دوستان و دوستداران خدیجه توزیع کنید.

 

خدیجه (س) حالت شیدایی عجیبی نسبت به پیامبر داشت تا جائی که او خود خواستگار پیامبر بود. کسی را واسطه قرار داد که چون رسم و رسوم مردمان این است بگوئید محمّد به خواستگاری من بیاید و وقتی آمدند پیامی برای ابی طالب فرستاد که مَهر و صداق بر عهده ی خودم و این مقدار درهم و دینار را به عنوان مَهر من بپذیر. و هنگامی که ابی طالب در مجلس خواستگاری بلند شد و فرمود مهر چنین است و آن را عروس خانم بر عهده خود پذیرفته است، ابولهب بلند شد و به طعنه گفت: از کی تا بحال مهر را ن می پذیرند؟!! ابی طالب فرمود: خموش باش! اگر کسی به مانند محمد (ص) باشد، می شود که همه ن برای او جان دهند تا چه برسد که مهر خود را ببخشند.

 آنهمه اظهار محبتهای بی تابانه که پیامبر به فاطمه زهرا می کرد یکی این بود که" اِنَّ اللهَ اَمَرَنی بِحُبِ فاطمه" و دیگر اینکه فاطمه پاره جانش بود. سوم اینکه می فرمود: فاطمه روح میان دو پهلوی من است. آخر آنکه: بوی گل را از که جوئیم از گلاب! رسول الله در فراق خدیجه با بوئیدن و بوسیدن فاطمه به خود آرامش می داد. از همین رو حضرت رضا(ع) فرمود پیامبر تا فاطمه زهرا را نمی بوسید شب به خواب نمی رفت. باید حتماً می آمدند زهرا را می بوسیدند، مدتی سر بر سینه او می گذاشتند و او را می بوئیدند تا آرامش پیدا نموده و بعد می رفتند.

 

آری پیامبر هم اینهمه شیدای خدیجه و فاطمه او بود، اما خدیجه چون محبتش محبتی الهی است، محبت زمینی و عشق مجازی نبوده و فراتر از این هاست و چون پیامبر را خوب درک می کند با این همه بی تابی که نسبت به پیامبر اکرم(ص) داشت هر سال که یکی دو ماه رسول الله در خلوت خود در غار حراء به سر می برد یک مرتبه هم اعتراض نکرد و فقط اطاعت می کرد و همراهی. وقتی هم پیامبر بر می گشتند با رویی گشاده، با آغوشی باز از ایشان استقبال می کرد.

 هنگامی هم که به پیامبری برگزیده شدند و فرمودند: من رسول خدایم من مبعوث شده ام، خدیجه نگفت: به چه دلیل؟ عجب! بلکه گفت من از آغاز می دانستم! به راستی این روح چقدر پر درک بوده است؟!. امیر المؤمنین به یاران و مردمان گله می فرمودند که من از شما خسته شده ام و شما از من، من را امروز نمی شناسید و فرداها خواهید شناخت. این خانم که بود که اُستادِ امیرالمؤمنین حضرت سید المرسلین را خوب می شناخت و درک می کرد. شایان ذکر است آنچه که ما در وصف خدیجه گفتیم در حد عقل و درک قاصر ماست، خدیجه شناسی را زمانی باید که امام عصر (عج) صبح دولتش بدمد، در کنار مسجدالحرام منبری گذاشته شود و او بگوید خدیجه که بود!

 این تعبیر نیز که بگوئیم خدیجه اشرف اوجات الرسول است تعبیر خیلی مناسبی نیست، چرا که هر چند در میان زوجات رسول الله ن بزرگی چون ام سلمه و . داریم ولی گمان نمی کنم بتواند این قیاس عظمت خدیجه را نشان دهد که بگوئیم: خدیجه اشرف است. اینها همه کنیزکان خدیجه هستند، خدیجه ای که حق بر او عرض سلام می کند کجا!؟ آنان کجا؟ خدیجه ای که مرحوم محدث قمی صلواتی را بر معصومین از حضرت امام سجاد (ع) نقل می کند که در مقطعی از آن در زمرة معصومین و در این سلسله طیبه صلوات بر خدیجه کبری آمده است. خدیجه ای که در نیایش صبحگاهان آدینه خطاب به حجه ابن الحسن (عج) می گوئید یا بن خدیجه الغری! یعنی: می سزد که تو یا مهدی به خود ببالی که فرزند خدیجه ای. خدیجه ای که امام حسینu روز عاشورا می گفت: اَنا ابُن الخدیجهِ الکبری. بنابراین دیگر زوجات رسول الله با وی قابل مقایسه  نیستند. آری این چنین است که ما براستی در بزرگداشت نام و یاد همچون او کوتاهی کرده ایم و همتی باید که جبرانی کنیم.

 نکته ای دیگر اینکه ما به عنوان یک چهارم مسلمانان دنیا، آیا حق مطالبه را نداریم که بپرسیم چرا قبور اولیاء و ابناء رسول الله را در بقیع سالیانی پیش این چنین ویران کردند؟ و چرا مطالبه ای برای آبادانی قبور آنها نمی شود؟ بدانید اگر چنین تقاضاهایی در سطح دنیا زیاد باشد یقیناً بی تأثیر نخواهد بود. چرا که امیرالمؤمنینu فرمودند: "کسی که به دنبال طلب چیزی برود یا به همه آن چیز می رسد یا لااقل به اندکی از آن

[3]" و همچنین قبر خدیجه کبری و قبر سرآمد اُمُ المؤمنین ها چه بگویم خدیجه کبری را اُم المؤمنین بنامم؟ (که البته هست) اما او اُم سیدهِ النساء العالمین است، اُمَ الائمه المعصومین است، او کافلهُ امیرالمؤمنین است او بود که برای امیر مومنان مادری کرد هنگامی که رسول الله(ص) علی را در شش سالگی به بهانه قحطی به خانه ی خود آورد و به خدیجه سپرد.

 آری این خدیجه بود با آن همه شیدایی! ببین شیدایی و بی تابی او تا به کجا رسیده که چقدر مؤدبانه، چقدر ملتمسانه، چقدر خاضعانه هنگام رحلت اش، خود هم به رسول الله نگفت بلکه به دختر پنج ساله اش زهرا (س) گفت به پدرت بگو منتی بر من بگذارد، من که از دنیا رفتم خواهشی دارم و آن اینکه من را در پیراهن خود کفن کند.! زلیخا کجا یوسف کجا؟ و این عشق های مجازی زمینی کجا؟ بیا بنگر که عشق الهی اینجاست.

[4]

 تو گوئی می گوید: آنقدر دلبند حبیبم رسول خدایم که می خواهم در قبر هم با پیراهن یوسفم باشم، در قبر هم بوی او را استشمام کنم و بعد هم ملتمسانه از رسول خدا خواهش کرد که منت بگذار و من را با دست خودت کفن کن، با دست خودت دفن کن و پیامبر هم همین کار را کرد جز اینکه فرمود در هنگام احتضار خدیجه، زهرا را بیرون برید که حاشا مادر دهد جان و کُنَد دختر تماشا!

 دختر پنج ساله اش زهرا (س) را از خانه بیرون بردند تا این لحظه را نبیند، در همان لحظه آخرین هم خداوند بر او سلام فرستاد و او جواب سلام خداوند خود را داد. پیامبر با یک دنیا اندوه بدن مطهر خدیجه را برداشته دفن کرد و به خانه آمد. تمامی غمهای عالم به دلش نشست، زهرا پیش آمد؛ در چشم پدر غم می بیند و اشک، در اتاقهای خانه خبری از مادر نیست، پیراهن عربی پدر را گرفت و تکان می داد. می گریست و می گفت ابتاه اَینَ امی (پدر، مادرم خدیجه کجاست؟) آنقدر که پیغمبر بیچاره شد ماند که به دخترش چه بگوید؟ جبرئیل به کمک پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله! آمده ام کمکتان کنم! خدایت می فرماید زهرا را بر روی زانویت بنشان و بگو زهرا جان خدا به تو می گوید برای مادرت قصری از یاقوت سرخ درست کرده ایم و در بهشت پیش ماست، جایش راحت است و دل دختر آرام گرفت.                  

منبع سایت شهید آوینی

*********************************

* سخنرانی حاج شیخ حامد معاونیان در همایش بزرگداشت حضرت خدیجه در تاریخ دهم رمضان 1426 قمری

1)                  تِجارَه لَن تَبوُر- قرآن کریم

2)                  ای کسی که ذکر بر او فرو آمده تو مجنون هستی

3)                  مَن طَلَبَ شَیئاً نَالَهُ اَو بَعضَهُ

4)                  حتی تعبیر عشق هم در این جا زیبا نیست که امری بالاتر و فراتر از اینهاست


قسمتی از نامه ده هزار استاد و مدرس دانشگاه‌های کشور به مردم ایران

جبهه علمی، فرهنگی جنبش استادی ایران:
مردم شریف ایران! مجلس رِجَالٌ صَدَقوُا بر پا کنید
!

 

 

. . . . . راهکارهای خروج از وضعیت فعلی:

 الف) تشکیل مجلس رِجَالٌ صَدَقوُا؛ مجلس تراز گام دوم انقلاب اسلامی . . .

ب) بازگشت شعارهای انقلاب اسلامی . . .

ج) ارتقاء کیفیت‌های مدیریت با تأسّی به الگو و مکتب شهید سلیمانی:

حال که آمریکای جنایتکار، سپهبد و سپهسالار ایران و اسلام؛ حاج قاسم سلیمانی را با ترور پنهان و در دل شب از ملّت ایران گرفت تا به‌زعم خود درروند پیشرفت‌های ایران خلل ایجاد کند، مردم ایران می‌توانند با الگو قرار دادن این شهید بزرگوار، نمایندگانی با شاخصه‌های جدید روانه مجلس نمایند؛

 

مردم ایران به یُمن حماقت ترامپ در به شهادت رساندن سردار سلیمانی متوجه وجود مردان بزرگ و سرمایه‌هایی گران‌سنگ در کشور شدند؛ میلیون‌ها انسان در تهران و شهرهای کوچک و بزرگ ایران قیام کرد و رستاخیزی واقعی و شانه به شانه افسانه‌ها آفریدند، این قیام مردمی اینک اگر از سوی خود مردم، امتداد اجتماعی نیابد کار به سامان نخواهد شد. قیام‌کنندگان می‌توانند استاندارهای معمول گذشته برای وکالت و مدیریت در کشور را در روزهای پسا ترور و پسا تشییع تغییر دهند. اکتشاف سلیمانی از سوی ملّت، توقع از کارگزاران و بهبود در روش‌های حکمرانی را افزایش داده است، زیرا سپهبد سلیمانی به ملّت ایران نشان داد که مسئول و کارگزار ارشد یک سازمان و یک ساختار چابک انسانی، مدیر عالی و فرمانده بزرگ می‌تواند؛ پرکار و پرتلاش باشد امّا حقوق نجومی دریافت نکند. او به ما آموخت که می‌توان عاشق شهادت بود و عاشقانه برای مردم کارکرد امّا برای خود و دختر و پسران خود، ویژه خواری و امتیاز طلبی نکرد؛ می‌شود مدیری ارشد و فرمانده ای عالی‌رتبه بود ولی ساده زیستی پیشه نمود؛ "حاج قاسم" به ما آموخت؛ ممکن است به‌صورت مکرر به مأموریت‌های خارجی رفت ولی حق مأموریت‌های دلاری به خانه نیاورده و مانور تجمل نداد؛ می‌شود انقلابی بود امّا گرایش‌های قبیله‌ای- ی نداشت. می‌شود درجه بالای نظامی داشت ولی باروحیه‌ای بسیجی کارکرد؛ می‌توان هم‌زمان در چند کشور و در جبهه‌های مختلف با دشمن جنگید امّا بر کسی منّت نگذاشت. می‌شود ولایت‌پذیری و اطاعت از رهبری حکیم را مهم‌ترین شئون عاقبت‌به‌خیری دانست امّا با همه مهربان بود. می‌شود مخلص و فداکار بود امّا تدبیر و مدیریت را در حدّ عالی به کاربست و در امور ملّت شُل کاری به خرج نداده و وجدان کاری داشت؛ می‌شود قهرمان میدان‌های سخت بود امّا در میان مردم با رأفت و مهربانی زندگی و با آن‌ها معاشرت صمیمانه و غیر تصنّعی داشت؛ می‌شود برای اسلام و نظام و برای ایران و مردم هزاران بار بیشتر از آرش غرور آفرید و در واقعیت از رستمِ افسانه‌ها پیشی جست امّا خودشیفته و مغرور نشد. می‌توان شبانه‌روزی کار و تلاش کرد امّا دنبال آوازه و شهرت نبود تا آنجا که در جلسات عمومی در مقابل چشمان امام "ظاهر" نشد؛ می‌شود در ولایتمداری بی‌نظیر بود امّا طلبکار نظام و مردم نشده و برای خود و اطرافیان سهم خواهی ننمود، آری! ایرانیان! به همین خاطر او نه سلیمانی که یک "مکتب " بود؛ آنگاه‌که فرمود؛ سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب، یک‌راه، یک مدرسه درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم آن‌وقت اهمیت این قضیّه روشن خواهد شد.» پس اگر بخواهیم با این رَجُل صادق، "همانند جویی" کنیم و به مجلس "رِجَالٌ صَدَقوُا" دلالت شویم باید به اصول مکتب سردار سلیمانی ملتزم باشیم که عبارت‌اند از:

 

۱- باور قلبی و اجتماعی به اندیشه ولایی و اعتقاد عملی به ولایت‌فقیه

حاج قاسم معتقد بود اگر ملّتی فاقد رهبری هوشمند، حکیم، بصیر و متقی باشد؛ آن ملّت شکست می‌خورد، گو اینکه می‌گفت باید توجّه کنیم که چرا بیداری اسلامی در کشورهای مثل مصر، تونس و لیبی پیروز نشد؟» و خودپاسخ داد که این ملّت‌ها فاقد رهبری بصیر بودند. و بر آن بود که دلیل اصلی پیشرفت عظیمی که ایران را به قطب عالم اسلام تبدیل کرده، همانا رهبری و انسان‌های فداکاری هستند که همپا و همراه با رهبری، گام برمی‌دارند.» موضوعی بنیادین که امروز دوست و دشمن بر آن صحه می‏گذارند که جایگاه ولایت‌فقیه از حیث علمی، عقلی و ی در حفظ هویت ملّی و انقلابی ایران، جایگاهی ممتاز و بی‌بدیل بوده است ازاین‌رو ضمن بزرگداشت یاد و راه مبارک معمار کبیر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران؛ حضرت امام خمینی ۷، از ۳۰ سال زعامت حکیمانه، متشرعانه و مردم سالارانه حضرت آیت‌الله‌العظمی ‌‏ای مدظله العالی از طرف شما و نخبگان سپاسگزاری می‌نماید.

 

۲- تکلیف‌شناسی و انجام‌وظیفه

اصل دیگر در مکتب سلیمانی»، شناخت تکلیف و انجام‌وظیفه به‌موقع و به‌اندازه» است. حاج قاسم، هیچ‌گاه در طول خدمت خویش دچار‌ ترس و ‌تردید و تزل نشد و از راه برنگشت به‌خصوص با تهدید و تطمیع دشمنان ایران تغییر چهره نمی‌داد؛ با‌ تردیدآفرینی‌ها، دلش نلرزید و هرگز احساس پشیمانی نداشت! زیرا تکلیف برایش روشن و مشخص بود. آن را فهمیده بود و بر طبق آن عمل می‌کرد. با این حساب، بزدلانِ تکلیف ناشناس به درد نمایندگی ملّتی هفت‌هزارساله نمی‌خورند؛

 

۳- جهت‌گیری‌ انقلابی و جهادی 

جهت‌گیری‌ انقلابی و جهادی» جزو شاخصه‌های مکتب سلیمانی» است. او جناحی نمی‌اندیشید ولی به فرموده رهبر معظم انقلاب به شدّت انقلابی بود. امّا چنانکه در سطرهای نخست نامه ذکر شد برخی می‌خواهند کارکردهای انقلابی را انکار کنند چون خود به خاطر تغییر چهره و سبک اشرافی و اتخاذ ت بی‌تفاوتی به امور ایران و اسلام، اصل انقلاب را با خدشه و انکار مورد خوانش قرار می‌دهند حتّی با گستاخی و فرار به جلو، حاج قاسِم جان‌برکف و انقلابی را با مرض‌های دل خود تحلیل می‌کنند؛ که باید از قول رهبری حکیم به آن‌ها گفت انقلاب و انقلابی گری خطّ قرمزِ قطعیِ حاج قاسم بود؛ این را بعضی‌ها سعی نکنند کم‌رنگ کنند، این واقعیت او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابی گری خطّ قرمز او بود. حاج قاسم در این عوالمِ تقسیم به احزاب گوناگون و اسم‌های مختلف و جناح‌های مختلف و مانند این‌ها نبود امّا در عالَم انقلابی گری چرا! به شدّت پایبند به انقلاب، پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان‌الله علیه) بود.» ایرانیان عزیز! تابلوی خصال انسانی و انقلابی حاج قاسم پیش روی ماست. ما از ملاک‌های مکتب حاج قاسم تنزل نمی‏‌کنیم زیرا اکنون به مجلس "رِجَالٌ صَدَقوُا" نیاز داریم؛

 

۴- خودسازی برای مقابله با خودخواهی

حاج قاسم اهل توجه، تذکر و خشوع، دائم‌الذکر، اهل مستحبات و اهل بکاء بود. رهبر معظم انقلاب در منزل سپهبد سلیمانی با تأکید بر اینکه جهاد بیرونی متکی به جهاد اکبر، یعنی جهاد درونی است، خطاب به دختر شهید فرمودند: همه مردم عزادار و قدردان پدر شما هستند و این قدردانی در اثر اخلاص بزرگی است که در آن مرد وجود داشت، چراکه دل‌ها به دست خداست و بدون اخلاص، دل‌های مردم این‌گونه متوجه نمی‌شود» پس باید اذعان نمود در چلة دوّم انقلاب مجلسِ دو چهره و دور از اخلاص، سمِّ مهلکی است که دیگر اجزای حکمرانی در ایران را به تباهی خواهد کشاند.

 

5- بی‌اعتقاد به مرزها در خدمت به ایران و اسلام

مردم شریف! حاج قاسم رزمنده‌ای بدون مرز و میدان‌دار دفاع از مستضعفان در جهان بود. چنانکه رهبری حکیم فرمودند؛ میهن عزیز ما یک بخش مهمّی از امنیّتش محصول کار همین جوانان مؤمنی است که در زیر فرماندهی سردار شهید عزیزمان سال‌ها کارکردند، تلاش کردند؛ این‌ها امنیّت‌آورند، برای کشور هم این‌ها امنیّت می‌آورند؛ بله! به کمک فلسطین و غزّه و دیگر مناطقی که به وجود آن‌ها نیاز هست می‌روند امّا برای کشور خودمان امنیّت ایجاد می‌کنند. آن دشمنی که آمریکا او را تجهیز کرده است، نه برای عراق و سوریه، بلکه درنهایت برای ایران، ایران عزیز؛ داعش را درست کردند، نه برای اینکه فقط در عراق مسلّط بشود، هدف اصلی و نهایی، ایران بود. آن‌ها می‌خواستند از این طریق، امنیت ما را، مرزهای ما را، شهرهای ما را، خانواده‌های ما را دچار ناامنی و تشویش بکنند؛ این‌ها متوقف شدند به کمک همین جوانان مؤمن و عزیزی که رفتند و این تلاش بزرگ را انجام دادند.» با این وصف کیست که نداند مجلسی که تحت تأثیر رسانه‌های دشمن تمام همّ و غمّ خود را برای حرکت در درون مرزهای ایران مصروف کند و با مسائل همسایگان، منطقه و جهان بی‌ارتباط باشد؛ دیر یا زود درخواهد یافت که باید از داخل خانه‌های مردمان وطنش با بیگانگان بجنگد؛ پس آنها که توانایی فهم این نیاز بدیهی را ندارند لایق نمایندگیِ حفاظت همه جانبه از این مرز پر گُهر نمیدانیم؛

 

6- شجاعت در اقدام و بصیرت در تدبیر

سپهبد سلیمانی با تکیه‌بر ایمان و اخلاص، تدبیر و عقلانیت، شجاعتی وصف‌ناپذیر و بصیرتی کم‌نظیر داشت. رهبر حکیم انقلاب در دیدار مردم قم، ابراز داشتند: شهید سلیمانی، هم شجاع بود، هم باتدبیر بود؛ صِرف شجاعت نبود؛ بعضی‌ها شجاعت دارند امّا تدبیر و عقل لازم برای به کار بردن این شجاعت را ندارند. بعضی‌ها اهل تدبیرند امّا اهل اقدام و عمل نیستند، دل و جگر کار را ندارند. این شهید عزیزِ ما، هم دل و جگر داشت - به دهان خطر می‌رفت و ابا نداشت؛ نه‌فقط در حوادث این روزها، [بلکه] در دوران دفاع مقدّس هم در فرماندهی لشکر ثارالله همین‌جوری بود؛ خودش و لشکرش- هم باتدبیر بود؛ فکر می‌کرد، تدبیر می‌کرد، منطق داشت برای کارهایش. این شجاعت و تدبیرِ توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان ت هم همین‌جور بود؛ بنده بارها به دوستانی که در عرصه ی فعّال‌اند این را می‌گفتم؛ رفتار او را، کارهای او را [می‌دیدم]. همچنین در عرصه ت، هم شجاع بود، هم باتدبیر بود؛ سخنش اثرگذار بود، قانع‌کننده بود، تأثیر‌گذار بود. از همه این‌ها بالاتر، اخلاص او بود، با اخلاص بود؛ این ابزار شجاعت و ابزار تدبیر را برای خدا خرج می‌کرد؛ اهل تظاهر و ریا و مانند این‌ها نبود.»

 

لذا وقتی بسیاری مرعوب دشمن بودند، خطاب به رئیس‌جمهور آمریکا می‌گفت: ‌ترامپ قمارباز! من حریف تو هستم. شما برای ما خط‌ونشان می‌کشید؟ ایران را نمی‌خواهد، نیروهای مسلح ایران را نمی‌خواهد؛ من حریف شما هستم؛ نیروی قدس حریف شماست. بدانید هیچ شبی نیست که ما بخوابیم و به شما فکر نکنیم. به شما می‌گویم آقای‌ ‌ترامپ قمارباز! بدان در آنجایی که فکر نمی‌کنی، ما در نزدیک شما هستیم. ما ملّت شهادت هستیم، ما ملّت امام حسین; هستیم. بپرس! ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا! ما منتظریم؛ ما مرد این میدان برای شما هستیم.»

 

ایرانیان عزیز! این وضع و حال فردی است که در میان ما زیست و از میان ما عروج کرد، اینک امّا نوبت ماست تا ریاکاران، بزدلان و خستگان را غربال کنیم و مجلسی نو دراندازیم؛

 

۷- باورمند به نصرت الهی و امیدآفرین

مردم شریف ایران! یکی از بی‌برکتی‌ها در حکمرانی سال‌های اخیر در میان کارگزاران دور شدن از توجّه به قدرت لایزال الهی و تمرکز برآمریکا و اروپا برای نصرت ایران بود! امّا مکتب سلیمانی که همانا مکتب خمینی( سلام‌الله علیها) و ‌ای(مدظله‌العالی) است به ما می‌گوید این دوگانگی جزوی از شرک مدرن است؛

 

سپهبد سلیمانی به نصرت الهی باور و امیدی پایان‌ناپذیر داشت او بارها در میانه محاصرة دشمن، طرحی نو درانداخت؛ تهدیدها را به فرصت تبدیل می‌کرد؛ او می‌دانست که با قدرت‌های جنایت‌کار، باید باقدرتِ ایمان و مقاومت و اتّکا به نصرت الهی، مواجه شد. به وعده‌ تخلف‌ناپذیر خدا که اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم» است ایمانی عمیق داشت، زیرا خدا یاری کنندگانش را نصرت می‌کند و ثبات قدم می‌دهد. کارهای او مصداق قطعی نصرت دین خدا بود و بر طبق وعده‌ الهی، نصرت خدا نصیبش شد و آنکه را نصرت خدا شاملش شد، پیروز بوده و هیچ قدرتی را یارای تضعیفش نیست به همین خاطر اکنون یک گزاره در پیش ایرانیان شهرة عام و خاص است؛ که همانا "شهید سلیمانی" از "سردار سلیمانی" قدرتمندتر شده است؛

 

8- اجتناب از ‌اشرافی گری

خوی کاخ‌نشینی و ‌اشرافی گری در هر مسئولی که باشد با ماهیت انقلاب اسلامی در تضاد است. تجمّل گرایی، مسئولین را از شأن مسئولیتشان دور کرده و به عامل گسیخته شدن پیوند آن‌ها با مردم منجر می‌شود. ازجمله مختصات مکتب سردار سلیمانی، ساده زیستی و دوری از تجمل‌گرایی بود. او ساده‌زیست بود امّا تظاهر به ساده‌زیستی نمی‌کرد. کارهای بسیار بزرگ را با امکانات محدود انجام می‌داد و نبود امکانات و یا دریغ کردن امکانات از سوی برخی کارگزاران دولتی، وی را از رنج‏ها و غربت‏ها خسته نمیکرد؛ هر جا فرماندهی می‌کرد با کمترین نیرو و امکانات بیشترین بازدهی را داشت. عشق به شهادت و ایمان به آخرت دو مانع اصلی آلودگی او به چرب و شیرینی دنیا شد و هرگز خوی اشرافی و دنیاطلبی پیدا نکرد. اینک با توجه به اخبار میدانی از شهرهای ایران که عطر و بوی مکتب سلیمانی در آنها پیچید می‌توان دریافت که بسیجی عمومی از سوی مردم و گویی میثاقی نانوشته امّا همه‌گیر برای دور زدن کاندیداهای متمایل به گسترانیدن سفره‌های اشرافی و اظهار نَه ای قاطع به آن‌ها به مطالبه‌ای فراگیر تبدیل‌شده است؛

 

ویژگی‌های کاندیداهای همسو با مکتب سلیمانی

 

تردیدی وجود ندارد که اگر فردی از نامزدهای مجلس یازدهم به مکتب سردار سلیمانی اقتدا نماید، دارای روحیه و رفتاری متمایز از دیگران شده و به خصال نیکوی زیر آراسته خواهد شد؛ خصالی که مردم تشنه آن هستند؛

 

1- به نمایندگی مجلس به‌عنوان یک شغل، کاسبی و غنیمت نگاه نمی‌کند. 

2- مغرور نیست و خود را مناسب‌ترین فرد برای خانة ملّت نخواهد دید و راه را برای شایسته‌تر از خود می‏گشاید. 

۳- برای قرار گرفتن در این جایگاه به هر کار ناپسند و خلافی دست نخواهد زد. 

۴- همواره و به‌موقع بین خود و فتنه‌های رنگارنگ، مرز آفرین خواهد بود 

۵- اختلاف‌افکنی و وحدت‌شکنی نخواهد کرد. 

 ۶- دست به تخریب رقبا و جریان رقیب نخواهد زد. بلکه به‌صورت ایجابی به تعریف و تبیین گفتمان و نقشه راه خود خواهد پرداخت؛ 

۷- مصالح ملّی را فدای منافع حزبی نخواهد کرد.

۸- صلاحیتش اگر تأیید شد، آن را نشانه‌ای برای کرامت ذاتی خویش تلقی نخواهد کرد و اگر با عدم احراز صلاحیت روبرو شد، یا نتیجه را می‌پذیرد و یا از راه قانونی به آن اعتراض کرده و اسیر وسوسه‌های دشمن نخواهد شد. 

9- اگر موفق به کسب رأی شد، از سنگینی بار مسئولیت به خدا پناه بُرده و اگر موفق نشد، دیگران را به انواع بدی‌ها متهم نخواهد کرد.

 

10- وقتی به مجلس ورود پیدا کرد، مردم را فراموش نکرده و سرگرم زندگی معمولی و تأمین منافع خود نخواهد شد. 

11- رأیش را نخواهد فروخت و وارد زد و بندهای ی با کارگزاران و باندهای قدرت و ثروت نمی‌شود.

 

۱۲- در گفتار و کردار از دایره رِجَالٌ صَدَقوُا نمی‌کند. 

۱۳-  اگر بر اساس اسناد متقن مشخص شود؛ نماینده ای با گردش پول های کثیف به خانه ملّت راه یافته برای احترام به کرامت مردمان در ابطال اعتبار نامه او مجاهدت خواهد کرد. 

۱۴- و. 

 ایرانیان عزیز! خواهیم دید اگر چنین نمایندگانی وارد مجلس شوند، مجلسی ترتیب خواهد یافت که مصداق رِجَالٌ صَدَقوُا است؛ سطح کار آیی و کارآمدی چنین مجلسی نیز افزایش خواهد یافت؛ زیرا همه حواس‌ها در صحن چنین مجلسی متوجه خدا و امانت‏‌های او یعنی مردم شریف و ایران بزرگ خواهد بود؛ یعنی همین چیزی که اینک مردم ایران به آن دل‌بسته‌اند و می‌دانند که راه کارآمدی دولت و کشور تشکیل مجلس رِجَالٌ صَدَقوُا و مجلس سلیمانی است و اگر این اتفاق فرخنده در اولین انتخابات چلّه دوم انقلاب اسلامی رخ دهد، امید برای ساخت "دولت اسلامی" و حصول به "جامعه اسلامی" و نهایتاً تحقق تمدن اسلامی افزایش خواهد یافت.

 

انتظار سلیمانی شدن ازمُلک سلیمان می‌گذرد و مُلک سلیمانی، دائر مدار مکتب سلیمانی است؛ شاید سلیمانی شدن از همه‌کس ساخته نباشد امّا مطالبه دنبال کردن راه و رسم او توسط نمایندگان مجلس، بیجا و زیاده نیست. اگر نمی‌توانند مانند او باشند حداقل می‌توانند شبیه او شوند و قدری از ویژگی‌های او را داشته باشند. خلوص نیّت و اخلاص در عمل، ساده زیستی و پاک دستی فردی و خانوادگی، شجاعت و رشادت، پشت‌کار و کوشش، کارآمدی و مدیریت، سلامت و بصیرت، ولایتمداری و عشق به شهادت، انقلابی گری و معنویت، مردم‌گرایی و خدا مداری او را پیشه کنند، بدون شک چنین مجلسی هم می‌تواند عزت‌آفرین باشد و هم برای کشور و ایرانیان مشکل‌گشا.

 

پس ای ایرانیان شریف! اگر از عملکرد دولت و مجلس و دیگر ارکان اجرایی و نظارتی کشور ناراضی هستید و فاصله برخی از دولتمردان و وکلای راه‌یافته به مجالس پیشین را با مکتب سلیمانی زیاد میدانید اینک نوبت ساختار سازی پسا تشییع آن الگوی دوران است؛ زیرا قهر با صندوق نه‌تنها به نومیدی و ناکامی دشمنان و غرب نخواهد انجامید، بلکه آن‌ها را دررسیدن به اهداف و توطئه‌هایشان گستاخ‌تر خواهد کرد. ازاین‌رو اوّلین گام برای مقابله با دشمن، قرار نگرفتن در زمینی است که او ترسیم کرده و گام دوم خنثی کردن فتنه‌ها و برنامه‌های فتنه گون آن‌ها هست. پس ای ملّت نجیب و انقلابی! مُلک سلیمانی، مجلسِ سلیمانی می‌خواهد

پیش به سوی ایران آباد، آزاد و پیشرفته اسلامی

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

بیست و ششم بهمن ۱۳۹۸

ده هزار عضو جبهه علمی و فرهنگی در جنبش استادی ایران

 

منبع = سایت سازمان بسیج اساتید
متن کامل نامه     و    اسامی امضا کنندگان


شهادت سردار سلیمانی، تلاش چندساله غرب

 

آیت‌الله سیّد محمّدمهدی میرباقری عضو مجلس خبرگان رهبری، سه‌شنبه ۱ بهمن‌ماه 98 در برنامه زنده تلویزیونی عصر که با اجرای نادر طالب‌زاده از شبکه افق پخش شد، در پاسخ به سوالی درباره تقابل تمدن‌ها در عصر کنونی، مقیاس درگیری انقلاب اسلامی را مورد توجه قرار داد و گفت: از آغاز انقلاب، جز هوشمندان، کسی متوجه نشد که چه اتفاقی رخ داده است. در حالی که معمار بزرگ انقلاب، از ابتدای نهضت گفته بودند که این انقلاب در مسیر ظهور گام بر خواهد داشت.

 

میرباقری با بیان اینکه دشمن بعد از تسخیر لانه جاسوسی متوجه ابعاد انقلاب و مقیاس درگیری آن شد، تصریح کرد: بعد از این ماجرا بود که هژمونی آن‌ها فرو ریخت.

وی ادامه داد: همان جنتلمن‌هایی که به قول رهبر معظم انقلاب، تروریست‌های فرودگاه‌های بغداد هستند، ۱۵۰ میلیون نفر را در جنگ‌های جهانی کشتند. این همان افرادی هستند که حقوق بشر را نوشته‌اند.

 

میرباقری با بیان اینکه ۱۰ سال پس از تسخیر لانه جاسوسی، با فروپاشی شوروی، درگیری وارد مقیاس جدیدی شد، تصریح کرد: غرب متوجه شد که رقیب آن‌ها جدی است و یک رقیب تمدنی دارند. بنابراین وارد درگیری تمدنی شدند. این درگیری بین تمدن اسلام به پرچمداری جمهوری اسلامی و لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا بود.

دریافت فیلم سخنان آیت الله میرباقری

ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

 

 

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی با بیان اینکه جنگ اسلام و غرب یک جنگ ایدئولوژیک است، تصریح کرد: آنها می‌خواهند ایدئولوژی مدرن را بر دنیا حاکم کنند.

میرباقری با بیان اینکه یک قدرت نرم توسط انقلاب اسلامی ایجاد شده و به تعبیر رهبر انقلاب، عصر جدیدی آغاز شده، تصریح کرد: یکی از برنامه‌های غرب این است که دوگانه اسلام- غرب و ایران- آمریکا را از بین ببرند. از همین روست که ما را یاغی منطقه‌ای می‌نامند.

وی ادامه داد: یکی از اقدامات غرب در مقابل تمدن انقلاب اسلامی این است که جنگ سرد را احیا کرده‌اند. همچنین به‌دنبال احیای دوگانه غرب- غرب هستند تا دوگانه ایران- غرب کمرنگ شود.

 

عضو مجلس خبرگان با اشاره به حمله‌های آمریکا به منطقه غرب آسیا گفت: این حمله‌ها برای احیای هژمونی آمریکا بود. یکی از ت‌مداران آن‌ها پس از جنگ اول خلیج فارس گفت دنیا یادش رفته بود ما قدرت اول جهان هستیم، خواستیم این موضوع را به دنیا یادآور شویم.

میرباقری، دیپلماسی مهار از طریق مذاکره را یکی دیگر از ابزار غرب برای مقابله با انقلاب دانست و گفت: آمریکایی‌ها در جریان مذاکرات، گفتمان‌سازی کردند که انقلاب، تسلیم ساختارها و قواعد ما شده است.

وی ادامه داد: یک طرح دیگر غرب این بود که لبه‌های خونین تمدنی را به داخل دنیای اسلام بکشد. احیای سلفی‌گری و داعش و ایجاد درگیری در دنیای اسلام برای این بود که چهره‌ای خشن از رقیب خود یعنی انقلاب اسلامی ارائه دهند.

 

ایشان با بیان اینکه غربی‌ها به دنبال این بودند که دنیای اسلام را مخیر کنند بین انتخاب یکی از دو راه میانه‌روی و خشونت، تصریح کرد: راه سوم، مبارزه حکیمانه‌ای بود که حضرت امام آن را به ارمغان آورده بود.

میرباقری، تلاش غرب برای به قدرت رساندن میانه‌روها در دنیای اسلام را مورد اشاره قرار داد و گفت: آن‌ها می‌دانند که میانه‌روهای دنیای اسلام با غربی‌ها سازش می‌کنند و سر کار آوردن سازشکاران اعتدال‌گرا به نفع آن‌ها خواهد بود.

وی افزود: در ایران هم تلاش کردند و تا حدودی موفق شدند در ام‌اقرای جهان اسلام به بخشی از اهداف خود دست پیدا کنند.

 

میرباقری با بیان اینکه غربی‌ها با برنامه‌های خود از جمله روی کار آوردن میانه‌روها در جهان اسلام،  مشکلات و بن‌بست‌هایی را هم ایجاد کردند، گفت: حرکت حکیمانه‌‌ای که انقلاب ایجاد کرده بود، با جالش مواجه شد.

وی تصریح کرد: شهادت حاج قاسم سلیمانی که حقیقتاً یوم‌الله بود، همه مسیرهای غرب را کور کرد و ما را وارد مرحله جدید درگیری تمدنی با غرب کرد. ضربه دوم هم حمله به پایگاه عین‌الاسد در عراق بود.

میرباقری با اشاره به تلاش چندساله امپراتوری رسانه‌ای غرب برای القای این موضوع که جهان اسلام از درون خود، استحاله شده، تصریح کرد: شهادت حاج قاسم و تشییع میلیونی شهدای مقاومت و سپس حمله به عین‌الاسد، تمام تبلیعات غربی‌ها را به سبد انقلاب ریخت و مرحله جدیدی را در مبارزه تمدنی با دنیای غرب آغاز کرده است.

با شهادت سردار سلیمانی،  موازنه قدرت بین تمدن اسلام و غرب به سرعت در حال تغییر است، تصریح کرد:

بعد از ۴۱ سال محاصره همه‌جانبه اقتصادی و رسانه‌‌ای مردم ایران توسط دنیای غرب، شهادت حاج قاسم، یک جوشش باطنی را در مردم ایران ایجاد کرد.

 

عضو مجلس خبرگان ادامه داد: اگر جوشش بیعت مردم با حضرت امام، منجر به تحولات بزرگی شد، جوشش بیعت مردم پس از شهادت سردار سلیمانی نیز سرمنشأ تحولات عظیمی خواهد شد که یکی از آن‌ها ایجاد انشقاق در دنیای غرب است.

کارشناس مسائل دینی در ادامه گفت: باطل، برای اینکه مورد پذیرش دیگران قرار گیرد، با لباس حق جلو می‌آید. تنها جایی که باطل با لباس خودش پیش می‌آید زمانی است که از طرف مقابل، مقاومت را مشاهده کند‌ اینجاست که باطل مجبور می‌شود پرده‌ها را کنار زند.

 

میرباقری افزود: اینکه بنی‌امیه با آن همه مکر و حیله، در عاشورا آن صحنه‌ها را خلق کرد به‌دلیل مقاومتی بود که امام‌حسین(ع) از خود نشان داد.

وی، اثرگذار بودن مقاومت در مقابل جبهه  کفر را مورد تاکید قرار داد و گفت: مکر بنی‌امیه از مکر دنیای مدرن کنونی کم‌تر نبود اما امام‌ حسین(ع) با شهادت خود، مکر آن‌ها را درهم شکست و کاری کرد که وجدان تاریخی بشر، ارتقاء یافت. امروز نیز مقاومت ملت ایران و ملت‌های منطقه همین کارکرد را خواهد داشت.

میریاقری با بیان اینکه بیعت اخیر ملت ایران، سرآغاز ازدیاد نعمت خواهد بود، تصریح کرد: خدا این ملت را انتخاب کرده تا یک کار بزرگ را در آخرامان رقم بزند که همان زمینه‌سازی ظهور است.

 

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، با اشاره به جنگ رسانه‌ای بی‌بی سی علیه ملت ایران گفت: ما وارد یک نبرد شده‌ایم و نباید از این نبرد بترسیم. دشمن از همه ابزارهای خود، از نفوذ گرفته تا امپراتوری رسانه‌ای استفاده می‌کند و به ما ضربه می‌زند. در مقابل، ما نیز به آن‌ها ضربه می‌زنیم.

میرباقری تصریح کرد: دنیای غرب به کم‌تر از پرستش خود و تحقیر ما و سجده بر آیین خود از سوی ما راضی نمی‌شود و ما باید برای شکست آن‌ها مقاومت کنیم.

عضو مجلس‌خبرگان درباره انتقاد طالب‌زاده، مجری برنامه از حذف پخش زنده دو برنامه انقلابی تلویزیون در شرایط جنگ رسانه‌ای دشمن، گفت: در صداقت مدیران صداوسیما در تصمیمات خود، تردیدی ندارم اما نسبت به نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی نیز تردیدی ندارم.       دریافت فیلم سخنان آیت الله میرباقری

انتهای پیام


آشنایی با سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران

سردارآسمانی

سردارقاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران است. او در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود.وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجهٔ سرلشکری دریافت کرد.
طبق منابع غربی، سلیمانی نقش مهمی در دادن قدرت نظامی به حزب‌الله لبنان، عقب ‌راندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکل‌دهی به فضای ی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش درعراق داشته است.

وی تا پیش از حضور علنی در جنگ علیه داعش در عراق، از حضور در انظار عمومی پرهیز می‌کرد. ولی حکومت ایران با معرفی و شناساندن وی از زمان حضورش در عراق در نبرد علیه داعش و انتشار تصاویر متعددش با مدافعان عراقی، جهان را شوکه کرد.

زندگی‌نامه سردار پرافتخار اسلام

قاسم سلیمانی ، متولد 20 اسفند 1335، در روستای قنات ملک از توابع شهر رابُر استان کرمان بدنیا آمد.

خانواده او را پنج خواهر و برادر تشکیل می دهند، بزرگترین فرزند خانواده خواهرش متولد 1333 است، حاج قاسم فرزند وسط و سهراب سلیمانی هم برادر کوچک خانواده است. قاسم سلیمانی سالهاست ازدواج کرده و دو فرزند یک پسر و یک دختر دارد.
دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار پدر به کار بنایی گذراند و در سال های جوانی در سازمان آب کرمان پیمانکار یکی از بخش های آن شد.

سردار سلیمانی در یکی از یادداشتهایی که در باره زندگی اش نوشته می گوید پدرش یک روستایی بوده که حوالی سال 1348 نُه هزار ریال به دولت بدهکار بوده است. معلوم می شود که پدرش از دهقانان بی زمینی بوده اند که پس از اصلاحات ارضی شاه، در سال 1341 صاحب زمین شدند ولی به دلیل فقر توان پرداخت پول زمین را نداشتند.

او و یکی از اقوام نزدیکش به نام احمد سلیمانی، که بعدها در سال 1363 در جنگ با عراق به شهادت رسید، در سال 1348 به شهر کرمان رفتند تا کار کنند و بدهی پدرشان به دولت را بپردازند.

سردار سلیمانی در یک مصاحبه، گفته است که در سال 1355 فعالیت های انقلابی اش را، از طریق آشنایی با شهید حجت الاسلام رضا کامیاب آغاز کرد، در حالی که همچنان در سازمان آب هم مشغول به کار بود. حجت الاسلام کامیاب انقلابی شهر گناباد در استان خراسان بود، که در ماه رمضان سال های 1356 و 1357 برای تبلیغ به کرمان می رفت. ایشان در 7 مرداد 1360 به دست سازمان مجاهدین خلق ترور شد.

آغازجنگ تحمیلی عراق

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران سلیمانی به این نهاد پیوست. با شروع جنگ تحمیلی، چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش می‌دهد و به جبهه‌های جنوب اعزام می‌کند و کمی بعد، خود در صدر یک گروهان به سوسنگرد اعزام می‌شود تا از پیشروی رژیم بعث در جبهه مالکیه جلوگیری کند.

سلیمانی در۱۳۶۰ خورشیدی با حکم محسن رضایی، به عنوان فرمانده لشکر41 ثارالله منصوب شد. سردارسلیمانی در بیشتر عملیات عمدۀ نظامی دوران جنگ با عراق شرکت کرد که از آن جمله می توان این موارد را نام برد: عملیات مشترک سپاه و ارتش به نام عملیات طریق القدس؛ عملیات فتح المبین؛ عملیات خیبر؛ عملیات کربلای5؛ عملیات نصر5،عملیات لشگر 41 ثارالله در شکستن محاصره ای که عراقیها می خواستند پس از ناکامیِ عملیات نصر4 انجام دهند (5 تیر1366)؛ عملیات بیت المقدس4 در1367؛ و عملیات فاو و مجنون 1367.

اولین بار در آذر 1360 در عملیات طریق القدس در غرب سوسنگرد بر اثر انفجار گلوله خمپاره از دست راست و شکم به شدت مصدوم شد دو انگشت وسط دست راست ایشان یادگار جراحت آن دوران است.

میارزه با قاچاقچیان

با پایان یافتن جنگ، لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سلیمانی به کرمان بازگشت. 32 سالش بود که در سال 1367 لشگر 41 ثارالله مامور مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر شد.

پس از آتش ‌بس درجنگ با عراق، سپاه پاسداران مأمور مبارزه با قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر شد.  قاسم سلیمانی تا هنگام انتصاب به فرماندهی نیروی قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگیده‌است.

فرماندهی نیروی قدس

سردار قاسم سلیمانی در 1376 خورشیدی از طرف آیت‌الله ‌ای مقام معظم رهبری به فرماندهی نیروی قدس سپاه منصوب شد. بر اساس گزارش های نقل شده نیروی قدس جهت افزایش فعالیت برون‌مرزی ایران شکل گرفت، و سلیمانی پس از احمد وحیدی دومین فرمانده نیروی قدس ایران شد. شهید قاسم سلیمانی نقش کلیدی در خاورمیانه به ویژه در ناآرامی‌های منطقه‌ای معروف به بیداری اسلامی (بهارعربی) ایفا کرد.
او با تجربه هشت سال جنگ با عراق، و مبارزه با باندهای مواد مخدر، در مناطق مرزی ایران و افغانستان، برای فرماندهی سپاه قدس گزینه بی‌مانندی بود
. در همین ارتباط مئیر داگان ‌رئیس سابق موساد درباره سردار سلیمانی می‌گوید او با هر گوشه از نظام رابطه دارد. او کسی است که من به آن می‌گویم باهوش از نظر ی».

۱۸ تیر سال 1378درماجرای کوی دانشگاه تهران، جمعی از فرماندهان سپاه از جمله قاسم سلیمانی با امضای نامه ای به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت، از اوخواستند به جمع کردن اعتراضات و پایان غائله اقدام نماید.

نبرد با داعش درعراق

با شکل گیری گروهک تروریستی داعش، یورش آنها به مناطقی از عراق و سوریه در ۲۰۱۴ میلادی، باعث شد سردار سلیمانی و یارانش برای دفاع از مردم مظلوم این مناطق  از جان و زندگی خود دست بکشند، و ماه ها و سال ها به مبارزه با گروهک تروریستی داعش بپردازند.

 رومه ساندی تایمز انگلیس، وال‌استریت ژورنال، و نیویورک تایمز مدعی شدند، ایران فرماندهی ارتش از هم فروپاشیده عراق را برعهده گرفته تا با نیروهای گروه تروریستی داعش مقابله کند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران، عملیات دفاع از بغداد پایتخت عراق را در مقابل حملات گروه تروریستی داعش، فرماندهی می‌کند. 

ناگفته نماند که نیروی قدس به رهبری سردارسلیمانی نقش تأثیرگذاری در روند جنگ عراق داشته است. به طوری که موفق الربیعی ‌وزیر سابق امنیت ملی عراق در مصاحبه‌ای با رومه الشرق الاوسط، سلیمانی را بدون شک قدرت‌مندترین مرد در عراق خوانده بود. در ۱۱ ژانویه ۲۰۰۷ میلادی آمریکایی ها مستقیما به نقش تاثیر گذار قاسم سلیمانی در عراق اعتراف کردند. در همین ارتباط استنلی مک‌کریستال ژنرال آمریکایی می گوید: مطلع شدیم که قاسم سلیمانی از به وسیله چند خودرو در حال حرکت به مرز ایران و عراق است. در عراق آمریکایی‌ها در حال تعقیب آنها بودند. کاروان خودروها وارد ساختمان ناشناخته‌ای در شهر اربیل عراق شدند که روی آن فقط نوشته بود کنسولگری» و نشان می‌داد، افراد داخل ساختمان تحت پوشش دیپلماتیک عملیات انجام می‌دهند. نظامیان آمریکایی وارد ساختمان شدند و ۵ ایرانی را که همگی پاسپورت دیپلماتیک داشتند، دستگیر کردند، اما اثری از محمدعلی جعفری و قاسم سلیمانی نبود.

به گفته مک‌کریستال، هر پنج تن از اعضای سپاه قدس بودند. ۹ روز بعد از این واقعه، ۹ تا ۱۲ شبه نظامی به رهبری گروه شبه نظامی شیعه عصائب اهل الحق، به مقر فرماندهی نظامیان آمریکا در کربلا که در بین مراکز فرماندهی پلیس عراق واقع است، حمله کردند. آنها سوار بر تعدادی خودروی نظامی با گذشتن از چندین لایه امنیتی به ساختمان اصلی فرماندهی که در آن هنگام ۳۰ آمریکایی در آن مستقر بود، نفوذ کردند. و ۴ نظامی آمریکایی را به اسارت گرفتند. سپس با سرعت از منطقه خارج شدند و به نزدیکی رود فرات رفتند. در نهایت با تعقیب بالگردهای آمریکایی شبه نظامیان فرار کردند و در مجموع پنج نظامی آمریکایی کشته شدند.
این عملیات برجسته‌ترین و پیچیده‌ترین عملیات در طول چهار سال جنگ» در عراق توصیف شد. و افسران آمریکایی و مقامات عراق ادعا کردند، ایران در آن نقش داشته و پاسخی به اسارت ۵ ایرانی در اربیل بوده است. 

جنگ داخلی در سوریه

سردار سلیمانی نقش تعیین کننده ای هم در دفاع از مردم بیگناه سوریه در مقابل گروهک تروریستی داعش داشت. او و یارانش که مدافعان حرم نام گرفتند در بیشتر عملیات ها حضور داشتند و از مقام حرم و مردم بیگناه سوری به دفاع همه جانبه پرداختند.

با حضور و تدبیرسردار سلیمانی، شهر البوکمال» در نزدیکی مرزهای سوریه و عراق در حومه جنوب شرقی دیراور، از دست گروه تروریستی داعش آزاد شده است.

اهمیت آزادسازی شهر البوکمال که ازآن بعنوان آخرین دژ مستحکم گروه تروریستی داعش در سوریه یاد می‌شد، برای جریان پایداری آن‌چنان مهم و تعیین‌کننده بود که سردار نامی ایران تصمیم گرفت در راستای تحقق وعده‌اش برای پایان‌دادن به سیطره این شجره خبیثه ملعونه، ٧٢ ساعت فرماندهی میدان مستقیم نبرد را بر عهده بگیرد تا خاطره شیرین نقش این فرمانده در آزادسازی مناطقی مثل شهر موصل، تکریت، جرف‌الصخر، حفظ سامرا» و کربلا» از چنگ گروه تروریستی داعش، جلوگیری از سقوط اربیل و… در عملیات ام‌المعارک» بار دیگر در اذهان ملت‌های منطقه تداعی شود.

پس از وقوع یک انفجار مهیب در دمشق که به کشته و زخمی شدن چندین مقام سوری انجامید، رسانه‌های جهان گزارش دادند که قاسم سلیمانی نیز در میان کشته‌شدگان قرار دارد و شایعه دخالت ایران در سوریه و کمک به بشار اسد برای سرکوب مخالفان قوت گرفت.

چند روز پس از این ادعا قاسم سلیمانی در دیدار مسوولان نظام با مقام رهبری در تهران حضور یافت.

آگاهان  سردار را فاتح جنگ حلب در سوریه می‌دانند و حضور او در سوریه باعث شده تا وزارت خزانه ‌داری آمریکا نام وی را در لیست تحریم قرار دهد.

 جان مگوایر افسر سابق سیا گفته هست که در نبرد القصیر  که چهار سال پیش در سوریه صورت گرفت و منتهی به بازپس‌گیری شهر استراتژیک القصیر از طریق ارتش سوریه شد و نقطه عطفی در جنگ بود، تحت نظارت و فرماندهی سردار سلیمانی بوده هست و این نبرد را یک پیروزی بزرگ» برای او خواند.

قاسم سلیمانی از ما چه می‌خواهد؟!

محبوبیت سردار سلیمانی بعنوان یک شخصیت بلند مرتبه نظامی، پس از جنگ علیه داعش در خط مقدم عراق و سوریه شروع شد و هنوز هم این محبوبیت پیوسته ادامه دارد.

اینجا در ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد. گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است.
هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه ت خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!

و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. رومه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.»

شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

این ادعاها برای دنبال کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد!

ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد.

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.

اینها، که گفته شد، تنها یک روی سکه است؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی. روی دیگرسکه، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، رحماء بینهم است.

روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.

دشمنی شایسته

دیوید پترائوس ژنرال 4 ستاره ارتش آمریکا که بالاترین درجه نظامی در ارتش ایالات متحده محسوب می شود درباره حاج قاسم سلیمانی می گوید : چیزی که من می توانم بگویم این است که وی فردی بسیار توانمند، مدیر و دشمنی شایسته است.

نیویورک تایمز، در سپتامبر ۲۰۱۳ او را به عنوان دشمنی که هم مورد تنفر و هم مورد تحسین است» توصیف کرد. جان مگوایر افسر سابق سازمان سیا در عراق می‌گوید او قوی‌ترین مأمور مخفی در خاورمیانه است … و هیچ‌کس او را نمی‌شناسد.»
خبرگزاری فرانسه از او به عنوان چهره‌ای مرموز» نام برد.

تهدید مکرر به ترور و تحریم

سردار سلیمانی همواره به وسیله مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی تهدید به ترور می شد. در همین سال گذشته نیز مقامات وزارت امورخارجه آمریکا سردار سلیمانی را متهم به همکاری با نیروهای امنیتی سوریه در جریان اعتراضات در این کشور و سرکوب مخالفان بشار اسد کردند و  در پی این اتهام وزارت خزانه‌داری آمریکا این سردار شهید را تحریم کرد. پس از تکرار بسیار نام قاسم سلیمانی در رسانه‌های جهان، خبرگزاری فرانسه خبری را منتشر ساخت که از احتمال ترور او به وسیله دولت آمریکا پرده بر می‌داشت. بر اساس این خبر جک کین فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا که در نشست استماع کنگره آمریکا حضور داشت با اشاره به طرح ترور مقامات ایرانی به ویژه مقامات ارشد سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، گفت: چرا آن‌ها را به قتل نرسانیم؟ آنها قریب به هزار آمریکایی را کشته‌اند، چرا ما عامدانه آنها را ترور نکنیم؟ نمی‌گویم که اقدام نظامی انجام دهیم، من پیشنهاد می‌دهم عملیات محرمانه انجام دهیم. باید فشارهای شدیدی روی آن‌ها اعمال کنیم.

همچنین رویل مارک گریچ از کارشناسان موسسه به دفاع از دموکراسی اظهار داشت: آنان به اندازه ما دارای منطق نیستند، فکر نمی‌کنم بتوانید بدون به قتل رساندن یکی از آن‌ها، مرعوب‌شان کنید. قاسم سلیمانی خیلی زیاد سفر می‌کند، بروید او را دستگیر کنید یا به قتل برسانید! به گزارش خبرگزاری فرانسه در ادامه این اظهارت برخی از نمایندگان آمریکایی اعلام کردند ما انجام هرگونه اقدامی درباره ایران را دور از ذهن نمی‌دانیم اما از ابراز موافقت با اظهارات جک کین سر باز زدند.

سردار سلیمانی در پاسخ به تهدید ترور از طرف مقامات آمریکایی همواره می گفت: در پاسخ به افرادی که فکر می‌کنند با تهدیدها رعب بر ما حاکم می‌شود، می‌گویم خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت، نصیب من بگردان.

شما در نظر ما شهیدید

 حضرت آیت الله ‌ای چهار مرتبه سردار سلیمانی را شهید، و شهید زنده خطاب کرده و راجع به ایشان و همرزمانشان فرموده‌اند: خدای متعال می‌خواست این‌ها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند.

 مطلب فوق در سال ۷۶و در دیدار اعضا و مسئولان ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران و ۸هزار شهید استان‌های کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان با مقام معظم رهبری بیان شده است.

 معظم‌له در این دیدار خطاب به سردار سلیمانی می‌فرمایند: خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید. شما شهید زنده هستید. بله، شما هم شهیدید. شما بار‌ها در میدان جنگ به شهادت رسیدید

دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادند

سرانجام دشمنان کینه توز که رشادت و قدرت سردارآسمانی را تاب نیاوردند.
در بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸، که سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس معاون بسیج مردمی عراق با دو خودرو از فرودگاه بین المللی بغداد خارج شده بودند، هدف حمله بالگردهای آمریکا قرار گرفته و به درجه شهادت رسیدند
. در این حمله چند تن از همراهان سردار سلیمانی واعضای الحشد الشعبی نیزبه شهادت رسیدند.   

شهادت سردار آسمانی

تهران-ایرنا - در پی شهادت سردار پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس، رهبرانقلاب پیامی صادر کردند.

بسم الله الرحمن الرحیم
ملت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه‌ی شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیة‌الله‌ارواحنافداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوه‌ی الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان -‌ و نیز همه‌ دشمنان - بدانند خط جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.
ملت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام می‌کنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت می‌گویم.

سیدعلی ‌ای 13/10/1398

 


معنای خرافه چیست و آیا دین منشاء خرافه است؟‏

پاسخ

در مورد معنای خرافه گفته شده است که:

الف:خرافه نام مردی پری زاده از قبیله عذره (از طوایف عرب) بوده است، و او آنچه از پریان می دید نقل می کرد و مردم او را به دروغ متهم می ساختند و گفته او را باور نمی داشتند و می گفتند: هذا حدیث خرافة، و هو حدیث مستملح الکذب(یعنی این از گفته های خرافه است و این گفتاری نمکین اما دروغ است).

 این که گفته می شود: فلان داستان؛ خرافی است،  چون به او منسوب بوده است [i] .

ب:آراء و عقایدی که انسان دارا می شود چند گونه هستند:

 1ـنظری هستند و رابطه‏ای بی واسطه با عمل ندارند مانند مسائل ریاضی و طبیعیات و ماوراء الطبیعة.

2ـ عملی هستند که بلا واسطه متعلق عمل واقع می شوند که انجام و یا ترک آن عمل سزاوار است.

راه دستیابی به نوع اول از عقاید تبعیت از علم و یقین است که یا با برهان یا حس حاصل می شود. و راه دستیابی به قسم دوم از عقاید تبعیت از اعمالی است که انسان را به خیر و سعادت رسانده و نفع او را تامین می نمایند و اجتناب جستن از اعمالی که منتهی به شقاوت او شده و به او ضرر می رسانند. حال اعتقاد پیدا کردن به چیزی که علم بدان نداریم در قسم اول(عقاید نظری) و اعتقاد به چیزی که خیر و شر آن را نمی دانیم در قسم دوم(عقاید عملی) ، اعتقاد خرافی خواهد بود [ii] .

ج:بزرگترین دشمن خرافات در تاریخ بشری انبیاء بوده اند و آنانیکه بمعنای حقیقی کلمه متدین‏تر هستند؛ از خرافات دورتر هستند، اما چون خرافه سرایان مدرکی برای اباطیل خود ندارند به ناچار به یک منبع غیر محسوس آن را ربط می دهند و از عواطف و احساسات پاک مردم سوء استفاده می کنند لذا تلاش می کنند که خرافه های خود را به نام دین القاء کنند.

ناگفته نماند که معارف بلند دینی براحتی برای هر کسی اصطیاد نمی شود و گروهی چون نمی توانند به شهد حقیقت دست یابند؛ ره به افسانه زده و آن معانی بلند را در حد فهم خود تنزل می دهند و گاهی منشأ بعضی از خرافات؛ تطبیق کردن دین با ذهنیات بشری است.

***************
[i] معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، جلد 5، از ص111به نقل از منتهی الارب

[ii] تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ج 1،ص 421 

=====================

منبع پایگاه اطلاع رسانی حوزه https://hawzah.net/fa/Question/View/9723



امام جواد علیه السلام و راز شهادت

هشتمین امام معصوم  علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه  علیه السلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا علیه السلام سپری می شد اما هنوز فرزندی کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود. از طرفی حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار می دادند که نمونه آن را می توان در مکتوب حسین ابن قیاما» مشاهده کرد. او که از سران واقفیه » بود در نامه ای به امام رضا علیه السلام می نویسد: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری و امام علیه السلام پاسخ او را چنین نگاشت که از کجامی دانی که من فرزندی نخواهم داشت چند روزی طول نخواهد کشید که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدامی کند. تا اینکه طبق پیش بینی امام  علیه السلام در رمضان سال 195 هجری و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد علیه السلاممتجلی شد و مادرش سبیکه » را که از خاندان ماریه قبطیه »همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا علیه السلام آفرینشی پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامی والاتر بخشید.

ولادت امام جواد علیه السلام تمامی شایعات مربوط به امام رضا علیه السلام راپایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودی است که برای شیعیان ما در این زمان » با برکت تر از او زاده نشده است.

مولودی که حدود شانزده سال رهبری و امامت شیعیان را عهده دارشدو در این راستا آثاری شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب علمی، اجتماعی شیعه را جلوه خاص بخشید.

شهادت آن بزرگوار پایانی است بر تلاشهای چشمگیر و پر فروغش تلاشهایی که خلفای بنی عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهی است به عوامل و موجبات شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسی سه عامل می پردازیم:

تقوای الهی و عدم همراهی با فساد در بار

می دانیم که یکی از القاب آن حضرت تقی » است و این به خاطره جلوه و ظهور خاصی است که تقوای الهی آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانی از پاکی و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود و الا تمامی معصومین بر خور دار از صفت تقوا و عصمت الهی هستند چنانکه همه صادق » راستگو وکاظم » فرو برنده خشم و زین العابدین » زیباترین روح پرستنده » هستند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه ای اجتماعی وبرخاسته از عنایت الهی دارد که لقب تقی » نیز از این مقوله است نگاهی به شرایط اجتماعی آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون می کند که دشمن تلاشی پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار برای یک بارهم که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکی و طهارت الهی اش می ستودندساقط کند و حتی مامون برای کشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایی نبرد و پاکی و تقوای امامت بر اندیشه باطل مامونی پیروز گشت و نورانیتی مضاعف یافت. این بار کافی است روایت ذیل را مرور کنیم.

ابن شهرآشوب در کتاب مناقب » از محمد بن ریان نقل می کند که مامون درباره امام محمد تقی علیه السلام به هر نیرنگی دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجه ای نرسید تا زمانی که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد علیه السلام برای حضور در مجلس دامادی وارد می شود با جامهای جواهر نشان از اواستقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولی حضرت توجهی به آنها ننمود

و مردی بود به نام مخارق » که آوازه خوان بود و بربط نواز و ریشی دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر علیه السلام کمترین علاقه ای به دنیا داشته باشد من به تنهایی مقصود تو را تامین می کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه ای که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانی. ساعتی چنین کرد ولی دید حضرت جواد علیه السلام نه به سوی او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهی ننمود. سپس سربرداشت و رو به آن مرد کرد و فرمود، اتق الله یاذاالعثنون » از خدا پروا کن ای ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتی که ابو جعفر علیه السلام فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز به حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون جهت نشانه گرفتن تقوای الهی امام جواد علیه السلام می باشد که عصمت الهی امام جواد علیه السلام نقشه های آنان را نقش بر آب می نمود. و در همین راستا سخن دیگری که از ابن ابی داود» نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر علیه السلام را برای شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص ن نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها می گویند اینکاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردی از میان آنان می گوید جاسوسهایی از میان شیعیان برایم این چنین خبرآورده اند که شیعیان می گویند در هر زمان باید حجتی الهی باشد وهرگاه حکومت متعرض فردی که چنین مقامی نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ست بر اینکه او حجت خداست. پس از آن ابن ابی داود» خبر را به خلیفه منتقل می کند دراین هنگام خلیفه این چنین اظهار نظر می کند که امروز در باره اینها هیچ چاره وحیله ای وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدی ازهمراهی امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه های پاکی و تقوای امام بود که دشمن تصمیم به شهادت امام علیه السلام را می گیرد زیرا که هر روزشخصیت امام فروغی فروزانفتر به خویش می گیرد و دلهای مشتاق پاکی و عفاف را هرچه بیشتر بسوی خویش جذب می کند.

و امام  علیه السلامخود بی رغبتی و ناراحتی خویش را از وضعیت دربار و همراهی آنان اظهار می داشت. حسین مکاری » می گوید: در بغداد بر ابوجعفر علیه السلاموارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت می زیست. با خود گفتم که حضرت جواد علیه السلام با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکی سربلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود، فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم رسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده می کنی.  

 

برتری دانش و تفوق علمی

دومین عامل شهادت امام جواد علیه السلام را می توان حضور قوی و کار آمدحضرت در صحنه های علمی و برتری دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که این امر ناتوانی خلیفه را در مقابل امام جواد علیه السلام که بسیاری خلافت را حق آنان می دانستند به نمایش می گذاشت. و ضعف بنیه علمی دانشمندان درباری را هر چه بیشتر آشکار می ساخت که از میان مباحثات متعدد حضرت یکی از آنها را برگزیده و نقل می کنیم.

زرقان » که با ابن ابی داود» دوستی و صمیمیت داشت می گویدیک روز ابن ابی داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالی که به شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر امام جواد(ع ») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:

جریان چه بود؟ گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه معتصم » خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد ابن علی حضرت جواد(ع ») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست از کجا باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم »،صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهی از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و می گفتند: دست باید از مچ قطع شود ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند:

منظور از دست در آیه شریفه وضوء:

فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق » صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن علی امام جواد علیه السلام کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی  علیه السلام گفت: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباه اند. زیرا فقط انگشتان باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست از مچ یا آرنج قطع شود دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال می فرماید: و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن ابی داود می گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید دستور دادانگشتان را قطع کنند و من همانجا آرزوی مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابی داود به حضور معتصم می رسد و می گوید: به معتصم گفتم خیر خواهی برای امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنی می گویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم:

چگونه امیرالمومنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند وادعا می کنند او از امیرالمومنین شایسته تر به مقام اوست، تمامی سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام  علیه السلام گرفت.

بزرگداشت نهضتهای شیعی

حسین بن علی مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبی علیه السلام در زمان یکی از خلفای بنی عباس به نام هادی عباسی قیام کرد. یاد و نام او سندی بر محکومیت بنی عباس تلقی می شد و حماسه نهضتهای شیعی علیه خلفای عباسی را در خاطره ها تجدید مینمود.

در حمایت ازاین شهید انقلابی روایتی نیز از امام جواد علیه السلام می خوانیم: پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است.» یکی از نویسندگان در حکمت نقش انگشتری امام جواد علیه السلامنعم القادر الله » می نویسد: بعد از آن که مامون » همه انقلابها را سرکوب نموده و تمامی صداها را خفه کرد. طبیعی بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایه های حکومت و سلطنتشان به طوری که دیگر هیچ نیرویی توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشی آنان نداشته اشددست یافته اند ولی می بینیم که بعد از این همه، نقش انگشتری امام جواد علیه السلام در برابر تمامی تصورات آنان قد علم می کند وتمامی مظاهر و سرکشی و ستم آنان را محکوم می کند آن نقش این جمله است نعم القادرالله » چه نیکو توانمندی است خدا.

و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت برای خود گرفت جویای حال امام جواد علیه السلام شد و دستور داد که امام جواد علیه السلام و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگی و عزت ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلی است بر خلافتهای باطل بنی عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام که بامیلادش جلوه زیبای مبارک ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیبای امامت خویش قیامتی از شکوه و جلال و عظمت الهی رامتجلی ساخت و آن زمان که در آخر ذی قعده سال 220 هجری دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلی بخش آیات جهاد و شهادت گشت.

مجله فرهنگ کوثر اسفند 1377، شماره24


شهادت سردار سلیمانی، تلاش چندساله غرب

 

آیت‌الله سیّد محمّدمهدی میرباقری عضو مجلس خبرگان رهبری، سه‌شنبه ۱ بهمن‌ماه 98 در برنامه زنده تلویزیونی عصر که با اجرای نادر طالب‌زاده از شبکه افق پخش شد، در پاسخ به سوالی درباره تقابل تمدن‌ها در عصر کنونی، مقیاس درگیری انقلاب اسلامی را مورد توجه قرار داد و گفت: از آغاز انقلاب، جز هوشمندان، کسی متوجه نشد که چه اتفاقی رخ داده است. در حالی که معمار بزرگ انقلاب، از ابتدای نهضت گفته بودند که این انقلاب در مسیر ظهور گام بر خواهد داشت.

 

میرباقری با بیان اینکه دشمن بعد از تسخیر لانه جاسوسی متوجه ابعاد انقلاب و مقیاس درگیری آن شد، تصریح کرد: بعد از این ماجرا بود که هژمونی آن‌ها فرو ریخت.

وی ادامه داد: همان جنتلمن‌هایی که به قول رهبر معظم انقلاب، تروریست‌های فرودگاه‌های بغداد هستند، ۱۵۰ میلیون نفر را در جنگ‌های جهانی کشتند. این همان افرادی هستند که حقوق بشر را نوشته‌اند.

 

میرباقری با بیان اینکه ۱۰ سال پس از تسخیر لانه جاسوسی، با فروپاشی شوروی، درگیری وارد مقیاس جدیدی شد، تصریح کرد: غرب متوجه شد که رقیب آن‌ها جدی است و یک رقیب تمدنی دارند. بنابراین وارد درگیری تمدنی شدند. این درگیری بین تمدن اسلام به پرچمداری جمهوری اسلامی و لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا بود.

دریافت فیلم سخنان آیت الله میرباقری

ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

 

 

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی با بیان اینکه جنگ اسلام و غرب یک جنگ ایدئولوژیک است، تصریح کرد: آنها می‌خواهند ایدئولوژی مدرن را بر دنیا حاکم کنند.

میرباقری با بیان اینکه یک قدرت نرم توسط انقلاب اسلامی ایجاد شده و به تعبیر رهبر انقلاب، عصر جدیدی آغاز شده، تصریح کرد: یکی از برنامه‌های غرب این است که دوگانه اسلام- غرب و ایران- آمریکا را از بین ببرند. از همین روست که ما را یاغی منطقه‌ای می‌نامند.

وی ادامه داد: یکی از اقدامات غرب در مقابل تمدن انقلاب اسلامی این است که جنگ سرد را احیا کرده‌اند. همچنین به‌دنبال احیای دوگانه غرب- غرب هستند تا دوگانه ایران- غرب کمرنگ شود.

 

عضو مجلس خبرگان با اشاره به حمله‌های آمریکا به منطقه غرب آسیا گفت: این حمله‌ها برای احیای هژمونی آمریکا بود. یکی از ت‌مداران آن‌ها پس از جنگ اول خلیج فارس گفت دنیا یادش رفته بود ما قدرت اول جهان هستیم، خواستیم این موضوع را به دنیا یادآور شویم.

میرباقری، دیپلماسی مهار از طریق مذاکره را یکی دیگر از ابزار غرب برای مقابله با انقلاب دانست و گفت: آمریکایی‌ها در جریان مذاکرات، گفتمان‌سازی کردند که انقلاب، تسلیم ساختارها و قواعد ما شده است.

وی ادامه داد: یک طرح دیگر غرب این بود که لبه‌های خونین تمدنی را به داخل دنیای اسلام بکشد. احیای سلفی‌گری و داعش و ایجاد درگیری در دنیای اسلام برای این بود که چهره‌ای خشن از رقیب خود یعنی انقلاب اسلامی ارائه دهند.

 

ایشان با بیان اینکه غربی‌ها به دنبال این بودند که دنیای اسلام را مخیر کنند بین انتخاب یکی از دو راه میانه‌روی و خشونت، تصریح کرد: راه سوم، مبارزه حکیمانه‌ای بود که حضرت امام آن را به ارمغان آورده بود.

میرباقری، تلاش غرب برای به قدرت رساندن میانه‌روها در دنیای اسلام را مورد اشاره قرار داد و گفت: آن‌ها می‌دانند که میانه‌روهای دنیای اسلام با غربی‌ها سازش می‌کنند و سر کار آوردن سازشکاران اعتدال‌گرا به نفع آن‌ها خواهد بود.

وی افزود: در ایران هم تلاش کردند و تا حدودی موفق شدند در ام‌اقرای جهان اسلام به بخشی از اهداف خود دست پیدا کنند.

 

میرباقری با بیان اینکه غربی‌ها با برنامه‌های خود از جمله روی کار آوردن میانه‌روها در جهان اسلام،  مشکلات و بن‌بست‌هایی را هم ایجاد کردند، گفت: حرکت حکیمانه‌‌ای که انقلاب ایجاد کرده بود، با جالش مواجه شد.

وی تصریح کرد: شهادت حاج قاسم سلیمانی که حقیقتاً یوم‌الله بود، همه مسیرهای غرب را کور کرد و ما را وارد مرحله جدید درگیری تمدنی با غرب کرد. ضربه دوم هم حمله به پایگاه عین‌الاسد در عراق بود.

میرباقری با اشاره به تلاش چندساله امپراتوری رسانه‌ای غرب برای القای این موضوع که جهان اسلام از درون خود، استحاله شده، تصریح کرد: شهادت حاج قاسم و تشییع میلیونی شهدای مقاومت و سپس حمله به عین‌الاسد، تمام تبلیعات غربی‌ها را به سبد انقلاب ریخت و مرحله جدیدی را در مبارزه تمدنی با دنیای غرب آغاز کرده است.

با شهادت سردار سلیمانی،  موازنه قدرت بین تمدن اسلام و غرب به سرعت در حال تغییر است، تصریح کرد:

بعد از ۴۱ سال محاصره همه‌جانبه اقتصادی و رسانه‌‌ای مردم ایران توسط دنیای غرب، شهادت حاج قاسم، یک جوشش باطنی را در مردم ایران ایجاد کرد.

 

عضو مجلس خبرگان ادامه داد: اگر جوشش بیعت مردم با حضرت امام، منجر به تحولات بزرگی شد، جوشش بیعت مردم پس از شهادت سردار سلیمانی نیز سرمنشأ تحولات عظیمی خواهد شد که یکی از آن‌ها ایجاد انشقاق در دنیای غرب است.

کارشناس مسائل دینی در ادامه گفت: باطل، برای اینکه مورد پذیرش دیگران قرار گیرد، با لباس حق جلو می‌آید. تنها جایی که باطل با لباس خودش پیش می‌آید زمانی است که از طرف مقابل، مقاومت را مشاهده کند‌ اینجاست که باطل مجبور می‌شود پرده‌ها را کنار زند.

 

میرباقری افزود: اینکه بنی‌امیه با آن همه مکر و حیله، در عاشورا آن صحنه‌ها را خلق کرد به‌دلیل مقاومتی بود که امام‌حسین(ع) از خود نشان داد.

وی، اثرگذار بودن مقاومت در مقابل جبهه  کفر را مورد تاکید قرار داد و گفت: مکر بنی‌امیه از مکر دنیای مدرن کنونی کم‌تر نبود اما امام‌ حسین(ع) با شهادت خود، مکر آن‌ها را درهم شکست و کاری کرد که وجدان تاریخی بشر، ارتقاء یافت. امروز نیز مقاومت ملت ایران و ملت‌های منطقه همین کارکرد را خواهد داشت.

میریاقری با بیان اینکه بیعت اخیر ملت ایران، سرآغاز ازدیاد نعمت خواهد بود، تصریح کرد: خدا این ملت را انتخاب کرده تا یک کار بزرگ را در آخرامان رقم بزند که همان زمینه‌سازی ظهور است.

 

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، با اشاره به جنگ رسانه‌ای بی‌بی سی علیه ملت ایران گفت: ما وارد یک نبرد شده‌ایم و نباید از این نبرد بترسیم. دشمن از همه ابزارهای خود، از نفوذ گرفته تا امپراتوری رسانه‌ای استفاده می‌کند و به ما ضربه می‌زند. در مقابل، ما نیز به آن‌ها ضربه می‌زنیم.

میرباقری تصریح کرد: دنیای غرب به کم‌تر از پرستش خود و تحقیر ما و سجده بر آیین خود از سوی ما راضی نمی‌شود و ما باید برای شکست آن‌ها مقاومت کنیم.

عضو مجلس‌خبرگان درباره انتقاد طالب‌زاده، مجری برنامه از حذف پخش زنده دو برنامه انقلابی تلویزیون در شرایط جنگ رسانه‌ای دشمن، گفت: در صداقت مدیران صداوسیما در تصمیمات خود، تردیدی ندارم اما نسبت به نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی نیز تردیدی ندارم.       دریافت فیلم سخنان آیت الله میرباقری

انتهای پیام



نگاهی به زندگی حضرت علی اکبرعلیه السلام
نامش علی اکبر, نام پدرش امام حسین (ع ), نام مادرش لیلی , قاتلش مردی به نام مره بن منقذ عبدی »  , صورتش مانند صورت پیامبر, سیرتش مانند پیامبر, سخن گفتنش مانند پیامبر, محبوب دل بنی هاشم , عاشق جان باخته پدر, اولین شهید از بنی هاشم , شجاع , دارای ایمان کامل و شفیع روز قیامت و عالم برزخ است , (به اعیان الشیعه , ج 2, بحارالانوار, ج 45, ص 42 و 45, منتهی الامال , ج 1, تاریخ طبری , ج 4 و قصه کربلا, نوشته آقای نظری منفرد مراجعه شود(.
در سال تولد او اختلاف است. به نظر بعضی علی اکبر در سال 43 هجری قمری به دنیا آمده است. در این صورت, سن او در کربلا 18 خواهد بود. به نظر برخی در سال 42 به دنیا آمده است و در این صورت در کربلا 19 ساله خواهد بود و به نظر برخی آن حضرت در سال 36 هجری قمری به دنیا آمده است و در این صورت, سن او در کربلا در سال 61 هجری قمری 25 سال خواهد بود, (منتهی الامال, اعیان الشیعه, ج 2, ص 431 ستون دوم).
در اینکه حضرت علی اکبر(ع ) ازدواج کرده بود یا نکرده بود, نیز اختلاف نظر هست . از نظر برخی , آن حضرت ازدواج کرده بود و یکی از دلایل اینها عبارتهایی است که در زیارت آن حضرت قرائت می شود.
در کامل ایارات چنین آمده است : سلام الله و سلام ملائکته المقربین و انبیائه المرسلین علیک یا مولای و ابن مولای و رحمه الله و برکاته . صلی الله علیک و علی اهلبیتک و عترة آبائک الاخیار الابرار الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا», (چاپ نجف، ص204, باب 79 در زیارت علی اکبر(ع ). همچنین در ص 239 باب 79 نیز آمده است: صلی الله علیک و علی عترک و اهلبیتک و آبائک و ابنائک و امهاتک الاخیار الابرار.» به عقیده برخی عبارت اهلبیتک» و ابنائک»در این زیارت می رساند که آن حضرت دارای اهلبیت یعنی زن و بچه بوده است. گرچه می توان احتمال داد که مراد از اهلبیت, خاندان ایشان باشد که کتب مورخان و راویان نیز آن را تایید می کند زیرا هیچ یک آشکارا به این مطلب اشاره ای نکرده اند.
در این میان ابوالفرج اصفهانی نیز صراحتا نقل کرده است که علی اکبر(ع ) مادرش لیلی , کنیه اش ابوالحسن و بدون نسل است(1). بدون نسل بودن دو گونه است : یکی اینکه ازدواج نکرده و به شهادت رسیده است و دیگری اینکه ازدواج کرده ولی نسلی از او نمانده است.     

مطلب کامل را از اینجا مشاهده کنید


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها